زندگینامه طلبه مجاهد شهيد سيد علي اصغر موسوي

حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت دامغان

186

زندگینامه طلبه مجاهد شهيد سيد علي اصغر موسوي

اگر نشان از هبوط به عالم خاك سید علی اصغر بپرسي، در روستاي علیان دامغان در سال ۱۳۴۶ش چشم به دنيا گشود.

سيد علي اصغر در خانواده‌اي تربيت شد كه منوّر به نور معنویت بود، پدرش مرحوم سید ابوطالب بود که با زندگي ساده و دلي پر از مهرباني وصفا، دلهاي مردم به خانه‌اش گره خورده بود. بعد از مدتي از روستا به دامغان مهاجرت كردند.

پس از اتمام سال پنجم ابتدايي، با انديشه اي برگرفته از معرفت عاشقانه به امام زمان (عج) ، راهي حوزه علميه شد و در مدرسه«حاج فتحعلي بيك» دامغان حجره نشین شد.

به مولوي بگوييد كه بازار شمس تعطيل شد چرا كه شمس جمال خميني از مشرق لاهوت طلوع كرد و به كرشمه‌اي نشان از همه ، بي‌پروا برد ؛ باغباني كه در باغش فقط لاله كاشت. شهيد سید علي اصغر موسوي آن دلداده‌اي بود كه شعاع خورشيد جماران بر دلش نشست و او را در سودايي به زيارت جمال دوست برد.

او سعي مي‌كرد كه سهمي در انقلاب داشته باشد و در زمره السابقون قرار گيرد، چرا كه آنان مقرب درگاه الهي هستند. لذا با پخش اعلاميه و شركت در تظاهرات، دين خويش را به انقلاب ادا مي‌كرد.

دروس مقدمات را از محضر اساتید عظام آن حوزه وزین حضرات آیات و حجج اسلام: مرحوم حاج سید مسیح شاهچراغی ، حاج شیخ محمد ترابی ، حاج سید محمود ترابی و … بهر برد.

هر روز نواي شور و عشق حسيني در دلش بيشتر مي‌شد و انگار اين صداي «هل من ناصر» حسين است كه از بلندگوهاي مناره مسجد پخش مي‌شود.

دل رميده او تاب ماندن نداشت و با اين كه سن و سالي نداشت، راهي جبهه شد. او به كردستان اعزام شد تا رنگ نفاق را بزدايد.
در آخرين بار كه‌‌ براي ديدن خانواده‌ به ‌دامغان آمده بود، قبل از رفتنش عكسي به مادرش داده بود و گفته بود: «مادر جان! اگر اين بار بروم ديگر برنمي‌گردم و شهيد مي‌شوم. هنگامی که خبر شهادتم را شنيدي و به ياد من افتادي اين‌عكس را نگاه كن و اگر خواستي اشك بريزي، با صداي بلند به ياد علي اصغر امام حسين علیه السلام گريه كن.

سه ماه در جبهه بود و در انتظاري شيرين ، قرعه وصال را به نامش زدند و در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۳ش در ارتفاعات آلوت منطقه بانه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد و بهشت برين را با همه زيبايي هايش به نظاره نشست.

پيكر مقدسش بر روي دستان امت حزب الله دامغان، نمادي از سپاسگزاري از مقام شامخ شهيد و ارج نهادن به ايثار خانواده شهدا بود، چرا كه امام عزيزمان فرمودند: «خانواده شهدا چشم و چراغ اين مملكتند»

روحش در فردوس اعلي ميهمان ملائك بود و تنش در فردوس رضاي دامغان به يادگار ماند تا التيامي براي روح خسته‌مان و شفايي براي دل دردمندمان باشد چرا كه بعد از شهدا ما اسيران دام خراب آباد دنيا شده ايم.

چرا خندان نباشد كه وجه ساقي را به نظاره نشسته و درهواي پاك ملكوت، همانجايي كه دارالقرار عارفان است، در جمع مستان ، ذكر «ياهو» مي‌زند و در شادي وصالشان قهقهه مستانه سر‌مي‌دهد ، هماناني كه بال پروازشان پران‌تر از جبرئيل است.

«ستاره نام و يادش در آسمان پاكي ها تا ابد درخشنده باد.»