فضیلت دعا و راز و نیاز با خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق أجمعین و الصلاة و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیّه سیدنا و نبینا و مولانا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین.

قال الله الحکیم فی کتاب الکریم : «و قال ربکم ادعونی استجب لکم إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین». [1]

فضیلت دعا و راز و نیاز با خدا

معنای دعا

موضوع صحبتم درباره فضیلت دعا و مناجات با خداست، دعا به معنای خواندن، درخواست و طلبیدن است. در اصطلاح فرهنگ و علوم اسلامی، دعا خواندن و خواستن از پروردگار عالم است؛ بلکه خواندنی است که از روی صدق و اخلاص، اصرار و الحاح و عجز و التماس باشد. خواندنی که نشان دهنده نیاز انسان و یا ترس از محیط ستم ستمگران و فشارهای روحی در زندگی است. بنابراین بسیاری از اوقات، قطرات اشک دعا کننده گواه صادقی بر دلدادگی، عشق و پرستش و نیازمندیش به درگاه خداوند متعال است.

حنان بن سدیر می گوید به امام باقر علیه السلام عرض کردم : کدام عبادت بهتر است؟

در جوابم فرمود: «ما من شئ أفضل عندالله عزوجل من أن یسأل و یطلب مما عنده»[2] هیچ چیزی نزد خدای عزّوجلّ با ارزش تر از این نیست که بنده ای از خدا طلب حاجت نماید.

لذا خداوند سبحان در آیه ای که در صدر سخنانم عنوان کردم، می فرماید:

(مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم) و از این آیه ‌شریفه چند نکته استفاده می شود:

اول : اینکه دعا کردن محبوب الهی است و خواست خود اوست یعنی خدا دعا کردن را دوست دارد.

دوم : اینکه بعد از دعا کردن بلافاصله وعده اجابت داده شده است.

ولی می دانیم این وعده یک وعده مشروط است نه مطلق، زیرا دعایی به هدف اجابت می رسد که شرایط لازم در خود دعا و دعا کننده موجود باشد.

 سوم: اینکه دعا خود یک نوع عبادت است چرا که در ذیل همین آیه واژه عبادت بر دعا اطلاق شده آنجا که می فرماید: «إنّ ألّذینَ یَستکبِرونَ عَن عِبادَتی» و این جمله تهدید شدید به کسانی است که از دعا کردن خوداری می کنند که می فرماید:«کسانی که از عبادت من استکبار می ورزند به زودی با ذلت و خواری وارد دوزخ می شوند».

و خداوند متعال در آیه دیگر می فرماید:

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَ لْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»[3]

در شأن نزول این آیه شریفه گفته اند: کسی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید:

آیا خدای ما نزدیک است تا آهسته با او مناجات کنیم یا دور است تا با صدای بلند او را بخوانیم که این آیه شریفه نازل شد و به آنها پاسخ داد: خدا به بندگانش نزدیک است.[4]

 و در جای دیگر می فرماید: «و نحن أقرب الیه من حبل الورید» خداوند از رگ گردن به شما نزدیک تر است.[5]

نکته جالب اینکه خداوند در آیه 186سوره بقره هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و هفت بار به بندگان، و از این راه نهایت پیوستگی و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است.

امام صادق علیه‌السلام می فرماید: در نزد خداوند مقاماتی است که بدون دعا کسی به آن نمی رسد.[6]

و در حسن ختام عرایضم حدیث بسیار تکان دهنده ای را از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهمیت فوق العاده دعا، و راز و نیاز به درگاه خالق بی نیاز باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«إذا فرغ العبد عن الصلاة و لم یسأل الله حاجة یقول الله للملائکة انظروا إلی هذا عبدی أدی فریضتی و لم یسأل عنی حاجته کأنه غنی عنی خذوا صلوته فاضربوا بها وجهه».[7]

کسی که نماز بخواند و از خدا حاجتی را در خواست نکند. خدای متعال به فرشتگانش می فرماید: به این بنده‌ من نگاه کنید فریضه مرا انجام داد ولی چیزی از من نخواست گویا از من بی نیاز گشته است، نماز او را بگیرید و بر صورتش بزنید.

ذکر مصیبت مسلم بن عقیل علیه السلام

بیا حال مرا در کوچه ها امشب  تماشا کن

برای میهمان کوفیان جایی مهیا کن

چو شمعی در ره عشقت سراپا سوختم خود را

بیا پروانۀ سربازیم ای شاه امضاء کن

نمی گویم میا کوفه ولی سربسته می گویم

اگر همراه آری اکبرت را فکر لیلا کن

از همین جا دل ‌ها را روانه  حرم مسلم بن عقیل علیه السلام کنیم، ان شاء الله برویم کوفه کنار قبر مسلم بن عقیل، از آنجا هم برویم کربلا کنار قبر ابی عبدالله علیه السلام، وقتی مسلم بن عقیل وارد کوفه شد کوفیان به استقبالش آمدند، گفتند بوی حسین آمده، نائب حسین آمده، هیجده هزار نفر با مسلم بن عقیل علیه السلام بیعت کردند، هر کسی می گفت : آقا یک شبی هم خانه‌ ما بیا.

اما توطئه دشمن به جایی رسید وقتی خواست از مسجد بیرون بیاید دید همه مردم دارند دسته دسته می روند هر مادری دست جوانش را می گرفت و می برد خانه، در خانه اش را می بست.

یک وقت مسلم بن عقیل علیه السلام دید خودش تنها مانده، دنیا پرست ها همه رفتند نائب حسین فاطمه را تنها گذاشتند. میان کوچه های کوفه حیران مانده.

 مسلم بن عقیل یکه و تنها میان کوچه های کوفه می گردد همان هایی که روز اول می گفتند بیا خانه ما، قدمت روی چشم ما، همانها در خانه را به روی مسلم بستند.

آقا میان کوچه ها قدم می زد، کنار خانه ای ایستاد استراحتی کند بانویی در را باز کرد تا از فرزندش خبری بگیرد. آن بانو«طوعه» نام داشت یک وقت دید یک آقایی کنار دیوار خانه اش ایستاده، عرض کرد آقا چرا اینجا ایستاده ای؟ فرمود: خانم تشنه ام مقداری آب برایم بیاور، ظرف آب آورد به مسلم داد آقا آب را نوشید، بعد در همان جا نشست عرض کرد آقا چرا به خانه ات نمی روی؟ مگر نمی دانی شهر حکومت نظامی است؟ یک وقت صدا زد:

خانم من در این شهر خانه ندارم، دراین شهر غریبم. پرسید آقا مگر شما چه کسی هستید؟ فرمود:  من مسلم بن عقیل، نائب حسینم تا نام حضرت مسلم را شنید عرض کرد بفرمائید، خانه، خانه شماست، استقبال کرد، طوعه از مسلم پذیرائی کرد، یک شب در خانه طوعه مهمان بود.

طوعه می گوید: هر وقت بیدار شدم دیدم آقا با خالق یکتا مناجات می کند، صبح شد اطراف خانه را محاصره کردند آقا خداحافظی کردند فرمود ساعات آخر عمر من است دیشب مقداری خوابیدم در عالم خواب عمویم امیرمؤمنان علی علیه السلام را دیدم به من فرمود: الوحا الوحا، العجل، العجل، زود با شتاب به سوی ما بیا (مسلم ناراحت نباش فردا شب مهمان مایی).

شمشیر به دست گرفت در کوچه های کوفه شروع به مبارزه کرد مگر می توانند در مقابل مسلم مقاومت کنند؟! بعضی می گویند: خط امان به مسلم دادند، بعضی می گویند: چاهی جلو راه مسلم حفر کردند آنان به هر شکلی بود مسلم را دستگیر کردند. همان هایی که روز اول آقا را احترام می کردند حالا از بالای بام سنگ می زدند آتش می ریختند وقتی مسلم بن عقیل دستگیر شد صورتش خون آلود بود.

دستهایش را بستند مسلم را بالای بام دارالاماره آوردند، همه مردم جمع شده بودند دیدند آقا گریه می کند گفتند تو که می گفتی از مرگ نمی ترسی (با این همه شجاعت) چرا گریه می کنی؟ فرمود:

من برای خودم گریه نمی کنم بلکه برای آن آقایی گریه می کنم که با زن و بچه هایش به سوی شما می آید من برای غریبی امام حسین علیه السلام گریه می کنم.

طولی نکشید یک وقت دیدند بدن بی سر مسلم از بالای بام دارالاماره به زمین افتاد.

اما «لایوم کیومک یا أبا عبدالله»، اگر سر مسلم را از تن جدا کردند آنجا دخترش نبود بدن بی سر بابا را ببیند خواهرش نبود ببیند ای کاش زینب کبری سلام الله علیها هم در کربلا نمی بود که ببیند بدن بی سر برادرش امام حسین علیه السلام زیر سم اسبها، سرش بالای نیزه هاست.

سری به نیزه بلند است در برابر زینب                           خدا کند که نباشد سر برادر زینب

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

[1]. غافر/ 60

[2]. وسایل الشیعه، ج7، ص30

[3] . بقره/186

[4].  تفسیر نمونه، ج1، ص466

[5].  ق/16

[6].  اصول کافی محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 338، ح 3

[7] بحارالأنوار، ج 82، ص 325، ح 18