ولایت امیرالمومنین علیه السلام پناه گاه امن الهی

حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد

«قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم : علی خیر البشر من أبی فقد کفر»[1]. «علی مع الحق و الحق مع العلی یدور معه حیث ما دار»[2].

تا صـورت پیوند جهـان بود علی بود      تا نقش زمین بودو زمان بودعلی بود

شاهـی که ولی و وصی بود علی بود      سلطان سخـا و کـرم و جـود علی بود

آن قلعه گشائی که در قلعه خیبربرکند      بـه  یـک حـمـله و  بگـشـود علی بود

آن شـیر دلاورکه  زبهـر طـمع نفـس      در خان جهـان پنـچـه نیالـود علی بود

آن کاشف قرآن که خدا درهمه قرآن      کردش صفت عصمت وبستودعلی بود

چنان که درآفاق نظـر کردم و دیـدم      از روی یقین در همه موجودعلی بود

این کفرنباشد سخـن کفرنه این است      تا هسـت علی باشد و تا بود علی بود

سـرّ دو جهـان جمله زپیدا و زپنهان     شمس الحق تبریز که بنمود علی بود

رومی نشد از سـرّ علـی کـس آگاه      زیرا که نشـد کـس آگـه از ســرّ اله

یک ممکن واین همه صفات واجب     «لاحـول ولا قـوة الا بالله».

برکات ذکر صلوات

امام صادق علیه السلام فرمودند: «من صلی علی رسول الله صلاة واحد صلی الله علیه وآله وسلّم الف صلاة فی الف صف من الملائکة»[3]. هر کس یک بار به پیامبر صلوات بفرستد خدای متعال با هزار صف از ملائکه هزار صلوات و رحمت و برکت برایش نازل می کند «و لم یبق شیء من ما خلف الله»[4]. در عالم مخلوقی باقی نمی ماند الا این که آن ها هم به تبعیت از خدا و ملائکه صلوات فرستنده را دعا می کنند. بعد فرمودند: آن هایی که به صلوات کم اهمیت‌اند و می گویند صلوات چیز مهمی نیست خداوند و رسولش از چین کسانی بیزارند.

یکی از سربازان امیرالمومنین در جنگ صفین دستش قطع شد آمد به حضرت علی علیه السلام استغاثه کرد عرض کرد آقا دست من قطع شده التماس کرد که دست من را وصل کن. حضرت یک چیزی تلاوت کردند دستش بهتر از اول وصل شد. به حضرت گفت که چه خواندی که دست من وصل شد؟ حضرت فرمودند: سوره مبارکه حمد را خواندم. آن شخص گفت: همین حمد، تا گفت همین حمد دستش جدا شد. حمد و صلوات را دست کم نگیرد «من لم یرغب فی الصلوات فهو جاهل مغرور قد بری الله منه و رسوله و اهل بیته»[5]. کسی که رغبت در صلوات نکند و پشت کار نداشته باشد این آدم جاهل و مغرور است و خدا و پیامبر و اهل بیتش از او بیزارند.

مقام نیکی کنندگان به والدین

روایت داریم اگر ماه رمضان بیاید و بگذرد و انسانی باشد که آمرزیده نشود ملعون است. یک ماه کنار دریای نور باشیم ولی یک چراغ در دلمان روشن نکنیم ملعون خواهیم بود. خدا می فرماید: کسی که با کسی قهر بوده آشتی می کند و کسی که به پدرو مادرش محبت می کند و می رسد می آمرزمشان اگر چه خطاهایی هم داشته باشند. «يُقَالُ لِلْبَارِّ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنِّي سَأَغْفِرُ لَكَ»[6]. حدیث قدسی است خدا می فرماید: ای پیامبر به کسی که نیکی به پدر ومادرش می کند بگو اگر هم گناهانی هم داری من تو را به بهشت می برم.

هر کسی با هر موقیعیتی می تواند از اولیاء الله بشود. (شیخ رجب علی خیاط بود، رسول ترک لات بود، کربلایی احمد کفاش بود اما جزء اولیاءالله شدند.). موسی کلیم الله به خدا می گوید خدایا هم درجه من در بهشت کیست؟ شاید موسی فکر می کرد که هم درجه اش پیامبر و اولیاء الهی باشد اما خطاب رسید ای موسی هم درجه شما قصابی است در فلان محله، حضرت موسی تعجب کرد آدرس گرفت در مغازه قصاب رفت دید یک آدم معمولی است وزن می کند و گوشت می فروشد. معمولی است نه سجاده آب می کشد، نه ذکر می گوید. حضرت موسی مهمانش شد و به خانه اش رفت. دید که قصاب یک زنبیلی به سقف آویزان کرده، حضرت موسی را که نمی شناخت فکر می کرد که یک مهمان معمولی است، گفت: من از شما عذرخواهی می کنم من یک کار واجبی دارم انجام بدهم و خدمت شما بیایم. قصاب زنبیل را پایین آورد حضرت موسی دید که یک پیر زن ضعیف الحال و ضعیف الجسم در سبد است. قصاب گفت: این مادر من است غیر از من کسی را ندارد برای این که حیوانی به او حمله نکند این جا می گذارمش. غذا برایش آماده می کنم، تر و خشکش می کنم. وقتی غذای مادرش را داد و شکم این مادر سیر شد مادرش دست های لرزانش را بلند کرد و گفت: خدایا پسر من را هم درجه پیامبر عزیزت موسی کلیم الله قرار بده. حضرت دید خدمت کردن این پسر و دعای این مادر است که این کار را کرده است. ( ائمه:فرمودند: پدر و مادرتان بهشت و جهنم شما هستند).

خداوند رحمان و رحیم

آقای حاج محمد الطافی در همدان لحاف دوز است من به ایشان گفتم آقا حالتان چطور است گفت: الحمدلله حالم خیلی خوب است ولی یک مشکلی دارم اگر شما بتوانی مشکل من را حل کن. من تعجب کردم گفتم آقا چه مشکلی داری؟ گفت: این قدر خدا به من نعمت داده و لطف کرده مشکل بزرگم این است که نمی توانم شکر نعمت های خدا را به جا بیاورم، از خجالت دارم دق می کنم شما بلدی یک کار بکنی من از خجالت خدا در بیایم. می گفت: سحر بلند شده بودم و به سجده افتاده بودم گریه می کردم و ذکرم این بود خدایا شرمنده ام، شرمنده ام، شرمنده ام تکرار می کردم یک دفعه صدایی شنیدم که گفت بخشنده ام بخشنده ام بخشنده ام.

سلطانی غلام زرنگی داشت یکی از رفقای سلطان دید این غلام دارد لاغر و ضعیف می شود حالش دارد روز به روز بدتر می شود تعجب کرد. یک روز در خلوت این غلام را خواست و گفت حالت بده با این که سلطان به تو خیلی محبت می کند؟ گفت: من نقشه ای کشیده بودم که حالا که پیش سلطان عزیزم یک غذای مسموم بدهم بکشمش جایش بنشینم. غذایی را مسموم کردم و جلوش گذاشتم ولی لو رفتیم سلطان فهمید و از آن غذا نخورد. تحقیق کرد و فهمید که کار من بود. هر روز انتظار می کشم که من را اعدام بکند ولی من را بخشیده، از خجالت دارم آب می شوم. («شرنا علیک صائد»[7]. یعنی هی گناه و معصیت های ما زیاد می شود و هی خدا می‌آمرزد).

دو پناه گاه امن الهی

«کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»[8]. خداوند می فرماید کلمه لااله الاالله دژمحکم من هست هر که وارد این دژ بشود از عذابم در امان خواهد بود. و کسی که با اخلاص لا اله الا الله بگوید حتما به بهشت می رود. پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «دخل الجنة بشرطها و شروطها قال لا اله الا الله مخلصا»[9]. کسی که آخرین کلامش لا اله الا الله باشد داخل بهشت می شود. سئوال کردند آقا خالصاً بگوید یعنی چی؟ فرمودند: یعنی این لا اله الا الله در وجودش اثر کند او را از گناه حفظ کند. حرف خدا را در حد توان گوش بدهد که اگر حرف خدا را گوش دادی قطعا بدان که از عذاب خدا در امان خواهی بود.

همان خدایی که فرمود لا اله الا الله قلعه محکم من است همان خدا می فرماید: «ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»[10]. ولایت ولیّ أمم قلعه محکم من است هر کسی پناهنده به امیر المومنین بشود از عذاب من در امان است. روایت داریم که در معراج اکثر صحبت پیامبر ما با خدا درباره حضرت علی بود. معراج پیامبر سفر ولایت بوده، خدای متعال می خواست باطن امیرالمومنین که سر عالم است به پیامبر نشان بدهد.

این کفر نباشد سخن کفر نه این است      تا هـسـت علی باشـد و تا بود علی بود

چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم      از روی یقین در همه موجود علی بود

 (حضرت آدم و تمام انبیاء در مشکلاتشان توسل به پنج تن می کردند).

داستان معراج

پیامبر در شب معراج به جایی رسیدند که جبرئیل گفت من دیگر از اینجا جلوتر نمی توانم بیایم اگر بیایم پرهایم می سوزند.«عند سدرة المنتهی»(نجم/14). پیامبر به تنهایی بالا رفت. قرآن می‌فرماید: «ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی»(نجم/8و9). آن گاه نزديك آمد و بر او (به وحى حق) نازل گرديد. (بدان نزديكى كه) با او به قدر دو كمان يا نزديك تر از آن شد. (کمان را که می کشید دو طرفش چطور نزدیک می شوند. این درمقام تمثیل است.) بین خدا و پیامبرش صحبت هایی شد. خدای متعال به حبیبش پیامبر فرمود: تو در عالم چه کسی را از همه بیشتر دوست داری؟ عرض کرد بار پروردگارا هر کسی که تو بیشتر دوست داری؟ ( پیامبر می داند مطلب چیست ولی عرض می کند که خدایا هر چه که تو بگویی.) خدا فرمود: پیامبر من، من در میان خلایق عالم علی ابن ابی طالب را از همه بیشتر دوست دارم. پیامبر هم عرض کرد خدایا من هم حضرت علی را بیشتر از همه دوست دارم. محدث قمی نقل کرده که امام صادق علیه السلام می فرماید: معراج تشریفاتی پیامبر یک بار بوده ولی به معراج غیر رسمی صد و بیست بار معراج رفتند. مثلا مقام معظم رهبری غیر رسمی گاهی آخر شب به حرم حضرت معصومه می آیند زمانی که حرم بسته شده است و بعد هم به جمکران می روند اما در پنج سال و ده سال یک بار رسما اعلام می کنند که آقا می خواهند به قم بیایند. امام صادق علیه السلام می فرماید: در این صد و بیست باری که پیامبر به معراج رفتند «مَا مِنْ مَرَّةٍ إِلَّا وَ قَدْ أَوْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا إِلَى النَّبِيِّ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ ع أَكْثَرَ مِمَّا أَوْصَاهُ بِالْفَرَائِضِ»[11].  در هر باری خدای متعال می فرمود: ای حبیب من، ولایت علی و یازده امام بعدش را مواظب باش. این اصل مطلب است مردم را به این گوش زد کن.

خدای متعال می فرماید: ولایت علی قلعه محکم من است هر کس که وارد این قلعه بشود از عذاب من در امان است. ابن عباس می گوید سلمان فارسی را خواب دیدم. دیدم که جایش خیلی خوب و عالیست. گفتم: جناب سلمان چه چیز تو را نجات داد؟ فرمود: ابن عباس «حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الِاقْتِدَاءِ بِهِ»[12]. محبت امیرالمومنین و پیرویش مرا نجات داد.

چند نفر خدمت آیه الله اراکی رسیده بودند به ایشان گفتند آقا نصیحتی به ما بکنید. عملی که از همه مهمتر است و بیشتر به درد می خورد و دلمان خوش باشد که این حتمی دستمان را می گیرد چیست؟ آقا فرمود: «ولایة علی بن ابی طالب حصنی»[13]. ما را به ولایت علی بخشیدند. خدا می فرماید که ولایت علی بن ابی طالب پناه گاه محکم من است شما هم پشت سرشان باشید. این ور و آن ور آتش است. فرمود من امیدم به ولایت و عشق امیر المومنین است. آقای اراکی به گریه افتاد و این اشعار حافظ را خواند

آن را که دوستی علی نیست کافر است      گـو زاهـد زمانه و گو شیخ راه باش

امـروز  زنـده ام به  ولای تـو یا عـلـی      فردا به روح پاک امامان گواه باش

بزرگی می گفت: یک یا علی گفتن برابر با یک ختم قرآن است. تنها امامی که اسمش اسم خداست نام حضرت علی علیه السلام است. خداوند می فرماید: نام علی را از نام خودم جدا کردم. علی یعنی بزرگ و بلند مرتبه، بوی خدایی می دهد. در خانه ای کعبه باید به دنیا بیاید و باید در محراب نماز ضربه بخورد. از خانه خدا آمده از خانه خدا هم باید به سوی خدا پرواز بکند.

________________________________________

[1] مستدرک الوسایل /محدث نوری / 18/183/8- باب جمله مما یثبت به الکفر و الاتداد … ص: 173

[2] بحار الانوار /علامه مجلسی / 28 /368/ تنبیه …ص: 360

[3] وسائل الشیعه / شیخ حر عاملی /7/ 193 / باب استجاب الاکثار من الصلاه علی محمد و آله و…ص:192

 [4] همان

 [5] همان

 [6] بحارالانوار /علامه مجلسی /71/80/باب 2-بر الوالدین والاولاد و حقوق بعضهم علی بعض و المنع من العقوق … ص:22

 [7] الاقبال / سید ابن طاووس /70 / فصل فیما تذکره من ادعیه تتکرره (متکرره )کل لیاه منه وقف السحر … ص:67

 [8] بحار الانوار / علامه مجلسی /3/13/باب 1- ثواب الموحدین و العارفین و بیان وجوب المعرفته و علته و بیان ما هو حق معرفته تعالی … ص: 1

 [9] الکافی /ثقه الاسلام کلینی/ 2 /520/ باب من قال یا رب یا رب … ص:520

[10] بحار الانوار / علامه مجلسی /39 / 246 / باب 87-حبه و بغضه صلوات الله علیه وان حبه ایمان وبغضه کفر  ونفاق وان ولایته ولایه الله و رسوله وان عداوته عداوه الله و رسوله و ان ولایته ع حصن من عذاب الجبار و انه لو اجتمع1…ص:246

 [11] بحارالانوار/ علامه مجلسی/23/69/باب 3-ان الامامه لاتکون الا بالنص ویجب علی الامام النص علی من بعده …ص:66

[12]  بحارالانوار/ علامه مجلسی /22/341/باب 10-فضائل سلمان وابی ذرو ومقداد وعمار رضی الله عنهم اجمعین وفیه فضائل بعض اکابر الصحابه …ص:315

[13]  بحار الانوار / علامه مجلسی /39 /246 / باب 87-حبه وبغضه صلوات الله علیه وان حبه ایمان وبغضه کفر ونفاق وان ولایته ولایه الله ورسوله و ان عداوته عداوه الله ورسوله وان ولایته ع حصن من عذاب الجبار و انه لو اجتمع 1…ص:246

نسبت بین شب قدر و حضرت زهرا سلام الله علیها

حجت الاسلام والمسلمین میر باقری

مقدمه

کلمات معصومان راه گشا و نورانی است، ولی برخی کلمات معصومان، ویژگی خاصی دارد. یک سری روایات برای انبیا بیان شده که غالباً سررشته ای برای رسیدن آن ها به مقصود است. از جمله آن روایات، حدیث مشهوری است که مرحوم مجلسی در کتاب شریف بحار از امام صادق علیه السلام نقل می کند: «قَالَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[1].لیله القدر یعنی فاطمه خدا. در ادامه حضرت فرمود: «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ». کسی که فاطمه زهرا را آن چنان که شایسته اوست، نه آن چنان که خودش می تواند یا گمان می کند، بشناسد، شب قدر را درک کرده است. علت این که او فاطمه نامیده شده است، این است که خلایق از معرفت محروم اند.

شبی بهتر از هزار ماه

خدای متعال به مردم بشارتی در سوره قدر داده و آن این است که شبی هست که آن شب بهتر از هزار ماه است. خداوند می فرماید: «وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ  لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرْ مِّنْ أَلْفِ شهَرٍ»[2].اگر شب قدر را درک کنی، بار خود را بسته ای. اگر همه عمر زمین گیر شدی و نتوانستی راه بروی، با درک شب قدر بهره ات را ببر. این بشارت بزرگی برای اولیای خداست. لذا اولیا تلاش می کردند شب قدر را درک کنند.

شب قدر، شب بیداری از غفلت

طبق روایات شیعه، شب قدر، در دهه سوم ماه رمضان است، ولی برخی بزرگان نقل کرده اند، یک سال هنگام شب نمی خوابیدند که شاید شب قدر را درک کنند. شب احیا، شب بیدار شدن از خواب غفلت است. کسی که به احیا می رسد، این شب را درک می کند. این گونه نیست که هر کس بیدار بود و ذکر گفت، به شب قدر رسیده است. به خاطر این که اگر انسان فضیلت بیش از هزار ماه عبادت را درک کند، باید تغییر کرده باشد. اگر آدم چهل روز مواظبت کند، می فهمد حالش عوض شده است. چطور می شود انسان شب قدر را درک کند و یک شبه، ره صد ساله را برود؟

عبادت یک ساله برای درک شب قدر

بزرگان برای این که شب قدر را درک بکنند و بفهمند و فضیلت شب قدر را بیابند، گاهی یک سال عبادت می کردند. همین که ماه رمضان تمام می شد یا شب بیست و سوم به صبح می رسید، از صبح روز بیست و سوم، آماده ضیافت مخصوص خدا در شب قدر می شدند. کما این که در شب جمعه نیز این گونه بودند. همین که سپیده جمعه می زد، اشک و آهشان جاری بود و مواظب بودند، شب برسد و شب جمعه را درک کنند. این شب، شب بزرگی است. درک شب قدر نیز مختلف است. ممکن است کسی بخشی از فضیلت هایش را درک کند، حتی ممکن است کسی حوادث شب قدر را ببیند.

شب قدر، شب صلاح

در روایت هست که از حضرت پرسیدند: شب قدر هر سال تکرار می شود یا این که تنها یک بار است و همان شبی بود که قرآن بر قلب مبارک پیامبر نازل شد؟

حضرت فرمودند: وقتی ماه رمضان رسید، هر شب صد مرتبه سوره دخان یا هزار مرتبه انا انزلنا را بخوان. شب بیست و سوم که رسید، حوادث شب قدر را می بینی و می فهمی شب دیگری است و حساب و کتاب دیگری دارد. حتی ممکن است کسی حوادث شب قدر را هم ببیند، ولی دیدن به این معنا نیست که همه فضیلت شب قدر را یافته است.

سلام حق

خداوند می فرماید:«تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِّم مِّن كلُ ِّ أَمْرٍ سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[3].

قدر شبی است که همه اش سلامتی است، سلام حق بر انسان ها که هر که هر چه دارد، از آن سلام است. هر سلامتی ای که انسان دارد، از سلام حق است. آن چه در این شب نازل می شود، تمامش سلام است. هر که هر سلامتی ای دارد، از خداست. گفته اند وقتی ما سلام به معصومین می کنیم، به این معناست که سلام و سلامتی خدا را برای آنها می خواهیم. این شب، شب سلام است، دوم این که هر ناپاکی در این شب از بین می رود. تمام ناپاکی ها و نابسامانی ها اصلاح می شود. ملائکه می آیند و مقدرات عالم را در این شب به امضای ولی حق می رسانند، چون مقدرات انسان ها، تقدیر و ارزش و اندازه انسان ها در عالم ملکوت و به دست ملائکه الهی و به اذن خدا رقم می خورد.

تعیین قدر انسان، در شب قدر

شب قدر شبی است که ملائکه برنامه خود را می آورند که تقدیر انسان، جایگاه و اندازه او در دست و بال ملائکه مشخص شود. شب قدر، شبی است که ملائکه برنامه شان را تنظیم می کنند که چه بر سر این انسان بیاورند. هر ملکی متناسب با شأن و وظیفه اش و همه تصرفات و تقدیرات به اذن امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف است و به امضای ولی معصوم می رسد، یعنی معصوم امضا می کند که امشب چه بر سر این بیاید.

اندازه و قدر و قیمت و حد وجودی انسان، در شب قدر معین می شود. این که انسان چه بشود، به تقدیراتی برمی گردد که در عالم بالا انجام می شود. این سنگ چه بشود؟ بستگی به این دارد که چشم شما چگونه این را بگیرد و چه طمعی در او بکند و چه کاری سرش بیاورید. ممکن است سنگی را بردارید و بگذارید لای جرز دیوار. این که ارزش ندارد. این به اندازه یک خشت و آجر می ارزد. اگر ذوبش و از خاشاک جدایش کردید، طلا می شود. آن وقت به پشتوانه اقتصاد کشوری بدل می شود. اگر تقدیر انسان عوض و تصرفی در انسان پدید آمد، ناگهان جای انسان در عالم عوض می شود و از هم نشینی با شیاطین و  آلودگی ها جدا و خالص می شود و در صف ملائکه و بالاتر از ملائکه جای می گیرد. کسی به فضیلت شب قدر می رسد که شب قدر را درک کند و به گونه ای سلوک کرده باشد که بستر رشدش فراهم شود.

شب قدر برای کسانی است که اهل راهند، کسانی که دنبال رسیدن به مقصد هستند. به او می گویند خدا شبی دارد که اگر بتوانی خودت را به آن شب برسانی و برای رسیدن به آن شب کاری کنی، از هزار ماه برکاتش برای تو بیشتر است. اگر آن  شب را درک کنی، به جایگاه والایی دست می یابی. اگر انسان نتواند خودش را به آن شب برساند، تقدیرات آن شب، مثل سال گذشته اش باشد، زیان کار است.

اگر در طول سال به گونه ای راه را درست رفته، حضرت دستور می دهد که تمام مقدراتش جا به جا شود. در این شب سلامت ها بر او نازل و انواع  بیماری ها و گرفتاری هایش رفع می شود. شب قدر از هزار ماه که با ناسلامتی بگذرد، بهتر است.

فاطمه، قدر خدا

حضرت می فرماید: «لَيْلَةَ الْقَدْرِ»[4].یعنی فاطمه خدا، قدر خداست. حرّ که در لشکر ابن زیاد بود، با یک نگاه حضرت عوض شد که کیمیایی به شمار می آید. گویی مس، طلا شد. حرّ چه کار کرده بود؟ به فاطمه زهرا احترام گذاشته بود. حضرت فرمود: «ثَكَلَتْكَ أُمُّكَ ما تُريدُ»[5].گفت: من از مادر شما جز به عظمت نمی توانم یاد کنم. حضرت یک نگاه به او کرد. اینجاست که معلوم می شود لیله القدر یعنی چه؟ این معصوم است که آخرِ کار معین می کند که باید در صف سیدالشهدا علیه السلام رفت.

کسی به شب قدر می رسد که جوری راه رفته باشد که امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف در آن شب بگوید این را به صف ابرار و اولیا، به صف خلصای والا ببریم. اگر شب قدر بیاید و برود، شب های ماه رمضان بیاید و برود و کاری نکرده باشیم که حضرت امضا کند یا نکند، چه فایده ای دارد؟ بنابراین، اگر حضرت در شب قدر دستور بدهند، به اذن حضرت من صفم را عوض می کنم. تا به حال جزو اشقیا بودم، از این پس مرا جزء سعدا قرار می دهند. خداوند می فرماید: «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرْ مِّنْ أَلْفِ شهَرٍ »[6].

تقدیرشب قدر در دست ولی معصوم(ع)

نزول سلامت در شب قدر به دست ملائکه است. این که من کجا باشم، تابع این است که حضرت چه نظری داشته باشند. عزیزی که شب قدر را درک کرده بود، گفت: ملائکه فوج فوج می آمدند و پرونده ها را می آوردند. حضرت آرام نظر می دادند. این که شب قدر،  لیله القدر فاطمه است، یعنی به میزانی که به او نزدیک شوی و به هر میزان که به او راه پیدا کنی، معصوم تو را قبول و وزنت را عوض و تو را جا به جا می کند. کسی که تشنه است، می دود تا آن شب را پیدا کند. نه تنها یک سال بیدار می ماند که همه عمر بیدار می ماند. دنبال این است که حضرت دستور دهد. نه یک سال که عمری می دود تا شب قدر را درک کند.

بنابراین، انسانی که گمشده دارد، راز را به او می گویند. می گویند تقدیر و قدر و اندازه تو، دست ولی معصوم است، اوست که به ملائکه می گوید در صف ابرار باشد یا  فجار؟ در شب قدر ممکن است فاسقان عالم هم تا صبح میگساری کنند. حتی ممکن است آدم از سر شب تا صبح دعای ابوحمزه بخواند و به جایی نرسد.

کلید قدر، معرفت فاطمه(س)

وقتی حضرت جای تو را در عالم عوض می کند که فاطمه شناس باشی. شاید معنای شب قدر این است که فاطمه شب قدر است. حضرت، حرّ زیادی را حرّ سیدالشهدایی می کند. اگر در شب قدر، خیر و سلامتی نازل می شود، به خاطر فاطمه است. ملائکه کاره ای نیستند. آن ها خدام امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف هستند.

 شب قدر، امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف همه کاره است. قدر به دست امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف رقم می خورد. کلید قدر، معرفت فاطمه سلام الله علیها است. اگر فاطمه زهرا سلام الله علیها را واسطه کنید، رد خور ندارد. به شرط این که معرفت باشد. چگونه معرفت پدید می آید؟ حضرت  فرمودند: «وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ»[7] خدا او را فاطمه نامیده، به معنای جدا و بریده شده، چون خلائق از معرفت او بریده اند.

این معرفتی نیست که از مکاشفات و محاسبات و تجربیات به دست می آید. اهل مکاشفه چه گفته اند؟ فلاسفه و دانشمندان تجربی چه گفته اند؟ همه خلائق بریده از این معرفت هستند. نه اهل مکاشفه، نه اهل علوم فلسفی و تجربی. همه بریده اند. نمي خواهد بفرماید اگر معرفت پیدا کنی، به شب قدر رسیدی. می فرماید: اگر معرفت پیدا کنی، به شب قدر می رسی، ولی بدانید دو چیز آسان نیست و در دسترس مردم نیست. کسی چیزی دستش نیست که بگوید فاطمه کیست. اگر به شب قدر رسیدی، آیا اهل مکاشفه اید؟ آیا  فلاسفه شناختند؟ آیا دانشمندان و مورخین و محدثین شناختند؟ هیچ کدام نشناختند.

فهم کلام ائمه(ع) به یاری توسل

باید اهل توسل به خود اولیای معصوم بود. باید به کلام خدا و روایت معصومین متمسک شد. این گونه نیست که هر کس ادبیات عرب خواند و صرف و نحو و فقه و اصول بداند، فاطمه شناس است. برخی مفسرهای اهل سنت، سوره هل اتی را تفسیر کردند و  فاطمه شناس شدند و  به شب قدر رسیدند و چیزی به دست آوردند که امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف قدر و اندازه شان را عوض کند. هر وقت می خواهی قرآن بخوانی، باید در خانه حضرت امیر را بزنی تا چیزی بفهمی، اگر التماس نکنی، از قرآن چیزی نمی فهمی. معلم قرآن اوست. کلام معصوم هم همین گونه است. بدون التجا و توسل چیزی نمی توان از کلام معصوم فهمید.

شناخت خدا و اولیای معصوم(ع)

همه چیز دست خدا و اولیای معصوم است. دست بقیه خالی است، حتی جبرئیل. حضرت فرمود: وقتی با جبرئیل به معراج می رفتم، از مرزی که گذشتیم، دست جبرئیل هم بسته بود. باید خدا و اولیای معصوم را شناخت. راهش این است که به آن ها پناه ببری. به میزان التماسی که می کنی، فاطمه شناس می شوی و به تو معرفت می دهند. آن وقت می فهمی شب قدر چه شبی است. آن وقت می فهمی مقدرات عالم چگونه است؟ چگونه رقم خواهد خورد؟ چگونه اولیای معصوم قدر تو را امضا می کنند

همت عالی در شب قدر

در  روایت هست که «بُيِّنَ لَكَ الدَّاءُ وَ عُرِّفْتَ آيَةَ الصِّحَّةِ وَ دُلِلْتَ عَلَى الدَّوَاءِ فَانْظُرْ كَيْفَ قِيَامُكَ عَلَى نَفْسِكَ»[8]. آدم در شب قدر دنبال این است که اگر جزو اشقیاست، خدای متعال او را جزء صالحان قرار دهد و اگر جزء جهنمی هاست، خدا او را بهشتی کند. اگر جزء خوب هاست، خدا او را جزء خوبترها قرار دهد. خود انسان است که باید گام های بلند بردارد.

ذکر مصیبت حضرت فاطمه  سلام الله علیها

«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلَاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَاللَّهِ»[9].

شهادت علی علیه السلام آن گاه رخ داد که عدو، جانش را میان کوچه زیر تازیانه گرفت. فاطمه کمربند علی را گرفته بود و می فرمود: نمی گذارم او را به مسجد ببرید. صدا زد: دست فاطمه را کوتاه کن.

امام صادق علیه السلام فرمود: سبب وفات مادرمان، ضربات غلاف شمشیر بود. فاطمه از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، دید امیرالمؤمنین را به مسجد بردند. به مسجد آمد و دید شمشیر بالا سر امیرالمؤمنین گرفتند. فرمود: اگر دست از امیرالمؤمنین برندارید، نفرینتان می کنم.

سلمان نقل می کند: ستون های مسجد حرکت کرد. امیرالمؤمنین فرمود: سلمان، فاطمه را دریاب. بگو امیرالمؤمنین می فرماید: مبادا نفرین کنی.

بسوز دل که علی بین خانه بود و عدو شریک زندگی اش را در آستانه در گرفت. اگر چه دست امیرالمؤمنین بسته بود، ولی حضرت می دید که ناموس خدا بین در و دیوار است. صدای فاطمه بلند شد: «قَالَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ »[10].

به خانه امیرالمؤمنین آمدند. ناموس حضرت، زیر دست و پای دشمن امیرالمؤمنین بود. حضرت ردایش را روی  فاطمه انداخت. طعنه ها را می شنید، ولی بعضی جاها آن قدر صحنه سنگین بود که از بالای نیزه می فرمود: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»[11]

[1] – بحارالأنوار، مجلسی، ج 43، ص 65، باب 3، مناقبها و فضائلها و بعض…، ص 19. [تفسير فرات بن إبراهيم ]

[2] – قدر/2 و3

[3] – قدر/4و5.

[4] – همان،ج 4، ص65، باب 3، مناقبها و فضائلها و بعض …، ص19.

[5] – عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص 132.

[6] – قدر/2.

[7] – بحارالأنوار، مجلسی، ج43، ص65، باب 3،  مناقبها و فضائلها و بعض …، ص19.

[8] – الكافي، شیخ کلینی، ج2، ص454، باب محاسبة العمل…، ص453.

[9] – بحارالأنوار، مجلسی، ج99، ص247، باب 10، كتابة الرقاع للحوائج إلى…، ص231.

[10] – همان، ج30، ص293،  [20] باب …،  ص145.

[11] – الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص230، باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله العظم، ص،230.

مقام و منزلت اميرالمؤمنين عليه السلام

حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد

 قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم : «يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي»[1]

اي دل غلام شاه جهان باش و شاه باش                 پيـوسـته در ظل حمـايـت اله باش

از خارجي هزار به يک جو نمي خرند                  گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش

آن را که دوستي علي نيست کافر است                 گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش

امـروز زنـده ام  به ولاي تـو يـا عـلـي                فردا به روح پاک امامان گواه باش

گـر احمـدم شفـيع بود روز رسـتـخيـز               گو اين تن بلاکش من پر گناه باش

دستت نمي رسد چو بچيني گلي ز شاخ               بـاري به پاي گل ايشـان گـياه باش

 برکات ذکر صلوات

يکي از ذکرهايي که حضرت علي عليه السلام تکرار و مداومت بر آن می کرد صلوات بر محمد و آل محمد بود. بهترين دعاها و اعمال مستحبي در همه وقت و همه جا و خصوصاً در شب هاي قدر صلوات بر محمد و آل محمد است. يکي از عمل هايي که انسان را از آتش جهنم حفظ مي کند مداومت بر اين ذکر است. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:«الصَّلَاةُ عَلَيَّ نُورٌ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى الصِّرَاطِ مِنَ النُّورِ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَهْلِ النَّار»[2] صلوات بر من باعث نورانيت انسان در موقع عبور از پل صراط مي شود و کسي که نور داشته باشد در آتش نمي افتد. و در روايت ديگري فرموند:کساني که در دنيا صلوات بر محمد و آل محمد مي فرستند در موقع عبور از پل صراط فرشته اي در کنار پل صراط است که بال خودش را پهن مي کند و مي گويد من خودم را سپر قرار مي دهم تا آتش شما را نسوزاند. چه کساني را اين فرشته سپر مي شود. مي فرمايد آنهایی که در دنیا بر محمد و آل محمد زیاد صلوات می فرستند.

وسوسه های شیطان

خداي متعال در آيات فراواني گوشزد کرده اند«لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»[3] مواظب باشيد از وسوسه هاي شيطان پيروي نکنيد. در روايت داريم شياطين از مجالسي که در آن ها ذکر خدا مي شود فرار مي کنند و آن مجالس محل رفت و آمد ملائکه مي شود. هر کجا مي نشينيد و بلند مي شويد، به هر کجا وارد مي شويد يا خارج مي شويد بسم الله بگوييد. کسي که مي خواهد بخوابد اگر بسم الله نگويد شيطان مي آيد و او خواب هاي پريشان مي بيند و روحش آزار مي بيند. صبح که مي خواهد از خواب بيدار بشود بسم الله بگويد تا شيطان دور شود و الّا او را بازي مي دهد و وسوسه اش مي کند. در شروع و پايان کار، اول و وسط کار مواظب باشيد، هر وقت خدا را ياد بکنيد شيطان دور مي شود. روايت داريم دو تا شيطان با هم برخورد کردند يکي خيلي قوي و يکي هم لاغر و استخواني بود. شيطان قوي گفت: تو چه قدر لاغر شدي؟ و آن يکي گفت: تو چرا اين قدر چاق شدي؟ شيطان قوي گفت: من شيطان کسي هستم که از خدا غافل است، خدا را فراموش کرده است. در خوراک و پوشاک و کارش، در خواب و بيداريش در کنار او هستم بنابراين چاق شدم و بر او غالب هستم. شيطان لاغر گفت: برعکس تو من مأمور گمراه کردن يک مؤمن هستم که همه وقت به ياد خداست. و لذا من نمي توانم در کارهاي او شريک بشوم همين روزهاست که از بي غذايي از بين بروم.

هر انساني که خلق مي شود خدا يک فرشته خلق مي کند که او را به کارهاي خوب راهنمايي کند و يک شيطان هم خلق مي کند که او را دعوت به بدي بکند و در اين کشاکش بدي و خوبي«وَهَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ»[4] راه خير و شر را به انسان ياد مي دهيم.«كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً»[5] هر دو دسته كه براى دنيا و آخرت تلاش مي نمايند از لطف ما مدد خواهند يافت زيرا از لطف و عطاى پروردگار تو كسى محروم نخواهد شد. فرعون، فرعوني مي خواهد در اختيارش مي گذاريم. موسي کليم الله، نبوت کليم اللهي مي خواهد در اختيارش مي گذاريم.  دنيا جاي امتحان است خداوند همه راه ها را در اختيار انسان قرار مي دهد ببيند با اختيارش کدام راه را انتخاب مي کند. اگر کسي زياد ياد خدا بکند شيطان او دور يا ضعيف مي شود يا ممکن است تسليم او بشود. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:«شيطان من به دست من مسلمان شده است»[6] در اين حديث بشارت هست که اين امت مي تواند شيطان خودشان را مسلمان بکنند. وقتي پيامبر بتواند اين کار را بکند اولياء خدا هم مي توانند بکنند.

 مجالسی که شیطان در آنها راه ندارد

پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:«إِذَا مَرَرْتُمْ فِي رِيَاضِ الْجَنَّةِ فَارْتَعُوا قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا رِيَاضُ الْجَنَّةِ قَالَ حَلَقُ الذِّكْرِ»[7] هر وقت مراتع بهشتي را ديديد شما هم برويد در آن مراتع و باغستان هاي بهشتي باشيد. اصحاب عرض کردند يا رسول الله باغ هاي بهشت کجا هستند؟ فرمودند: حلقه هاي ذکر و ياد خدا هستند. از عمر ما آن مقدار که صرف خدا و ياد خدا شده به درد مي خورد و بقيه اش پرت شده و از بين رفته است.

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد         باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود

دومين مجلسي که شياطين از آن مجالس دور مي شوند و ملائکه شرکت مي کنند مجالس عزاداري يا جشني است که براي ائمه گرفته مي شود. ائمه فرمودند:«ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ»[8]. مجالس روضه اهل بيت علیهم السلام هم باغي از باغ هاي بهشتي هستند. در مجالس شرکت بکنيد و خود را بيمه بکنيد و در کشتي اهل بيت سوار بشويد. و سعي بکنيد اين کشتي در خانه شما هم نفوذ بکند، اين بيرق اهل بيت در خانه شما هم بيايد، در منازلتان جلسه روضه داشته باشيد. زيارت عاشورا يا حديث کساء يا دعاي توسل يا دعاي کميل بخوانيد. با اين کار نکبت ها و ظلمت ها و شياطين از خانه هايتان دور مي شود. در دعاي ماه رمضان مي خوانيم «وَ مَعَ الشَّيَاطِينِ فَلا تَجْعَلْنَا»[9]. خدايا ما را با شياطين قرار مده. بزرگي مي گفت در طبقه بالاي منزلمان بودم مکاشفه شد يک وقت ديدم همه منزل روشن شد. ديدم به عرش راه پيدا کردم، سقف باز شده و ملائکه رفت و آمد مي کنند فکر کردم در خانه ما چه اتفاقي افتاده است. بعد ديدم روضه ماهانه داريم، در طبقه پايين خانم ها روضه برگزار کرده اند. روضه خوان مشغول روضه خواندن بود.

سومين مجلسي که شياطين را دور مي کنند مجالس ذکر فضائل مولا الموحدين اميرالمؤمنين عليه السلام هستند. پيامبر خدا فرمودند:«زَيِّنُوا مَجَالِسَكُمْ بِذِكْرِ عَلِيٍّ عليه السلام»[10] مجالستان را به نام و ياد حضرت علي عليه السلام زينت بدهيد. مجلسي که به نام حضرت به پا مي شود ملائکه از آسمان مي آيند و در آن مجلس شرکت مي کنند و خودشان را به در و ديوار و فرش آن مجلس مي مالند و خودشان را متبرک مي کنند و به آسمان ها مي روند. ملائکه ها مي گويند شما چه کار کرديد اين قدر نوراني و معطر شديد؟ مي گويند: ما در مجلسي شرکت کرديم که ذکر فضائل مولا مي شد. ولي مجلس تمام شد و مردم متفرق شده اند. ملائکه سري بعد مي آيند و خودشان را به زمين و خاک آن مجلس مي مالند که نوراني بشوند.

آقا ميرزا آقاجان زنجاني؛ گفته بودند من در يک مجلسي در زنجان شرکت کرده بودم که خانواده فقيري برگزار کرده بودند. چون منزل آدم فقير و مستضعفي بود کسي نيامده بود. صاحبخانه پيرمردي و پيرزن بودند که پاي منبر و جلسه روضه ي من نشسته بودند. بعد از سخنراني که شروع کردم به خواندن روضه و توسل به اباعبدالله علیه السلام ، تا گفتم «السلام عليک يا اباعبدالله». ديدم پيرمرد از جايش بلند شد و نشست. اين کار چند مرتبه تکرار شد خيلي تعجب کردم. بعد از اينکه روضه تمام شد به زبان ترکي گفتم چرا وسط روضه حواسم را پرت مي کردي؟ بلند مي شدي و مي نشستي؟ به من گفت: مگر چشمانت کور است من به خاطر اين که پيامبرخدا، اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام به جلسه ما مي آمدند بلند مي شدم.

 اميرالمؤمنين عليه السلام قرآن ناطق الهي

روايت داريم شيطان در چند جا نعره زده است. يکي وقتي که سوره حمد نازل شد. چون ام الکتاب و خلاصه قرآن است و خلاصه حمد هم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»[11]. يعني شما وقتي «بسم الله الرحمن الرحيم». مي گويي در واقع همه قرآن را به زبان آوردي. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: خداوند همه قرآن را در حمد قرار داده است و همه حمد را در «بسم الله الرحمن الرحيم» خلاصه کرده و همه «بسم الله الرحمن الرحيم» را در باي «بسم الله» خلاصه کرده و همه باي «بسم الله» هم در نقطه زير باي «بسم الله» خلاصه شده است. («العلم نقطة كرها الجاهلون»[12]. مي دانيد که شروع کلمات با نقطه است. قلم که روي کاغذ مي رود با نقطه است که تبديل به الف و ديگر حروف مي شود.) بعد حضرت فرمودند: من نقطه باء بسم الله هستم. قرآن ناطق من هستم. و لذا بزرگي مي گفت: اگر کسي يک بار يا علي بگويد مثل اين که يک ختم قرآن کرده است. سيد زين العابدين ابرقویي؛ کتابي به عنوان ولايت المتقين دارد که در آنجا مي گويد از اين حديث استفاده مي شود که حقيقت و باطن قرآن وجود آقا اميرالمؤمنين عليه السلام است و کسي که يا علي مي گويد مثل اين است که يک دور قرآن را در وجودش گذرانده است. اتصال به اميرالمؤمنين اتصال به قرآن است چون حقيقت قرآن همين ها هستند. همان طوري که در جنگ صفين وقتي سربازان معاويه قرآن ها را در نيزه ها قرار دادند حضرت فرمودند آن ها را بزنيد قرآن ناطق من هستم. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:«عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض»[13]. هر جا علي هست قرآن هم آنجاست و هر جا قرآن است علي هم آنجاست. قرآن مي فرمايد: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في‏ صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»[14]. حقيقت قرآن در سينه اهل علم است، و اهل علم هم دوازده امام هستند. حقيقت قرآن در سينه و ذات آن هاست.

 مقام و منزلت امام علي عليه السلام در آسمان ها

در شب معراج که پيامبر به آسمان رفتند صحنه هاي خيلي مهمي را ديدند که بخش زيادي از آن در مورد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است. پيامبر مي فرمايد در آسمان چهارم ديدم آقا اميرالمؤمنين تشريف دارند و ملائکه مي آيند دور حضرت طواف مي کنند و مي روند. از جبرئيل پرسيدم پسر عموی من به اينجا تشريف آورده اند. عرض کرد نه يا رسول الله، ملائکه آسمان در خانه خدا شکايت کردند که مردم زمين اين توفيق نصيبشان شده که جمال مولا را ببينند مگر ما ملائکه چه گناهي داريم که آقا را زيارت نکنيم. اصرار کردند و خداوند متعال شبه و تمثال مولا را در آسمان چهارم براي ملائکه گذاشته است و آنها فوج فوج مي آيند زيارت و طواف مي کنند و يک بار هم بيشتر نوبتشان نمي رسد. «چون ملائکه عددشان خيلي زياد است و بيشترين موجودات عالم ملائکه هستند.»[15]

مرحوم شيخ مفيد در کتاب اختصاص نقل کرده است. يک نفر مسئله و مشکلي داشت در خانه آقا اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و در زد. فاطمه زهرا عليها السلام دم در آمد آن شخص عرض کرد بي بي جان با همسرتان کار دارم. حضرت فرمودند: همسرم در خانه نيست. عرض کرد کجاست؟ من کجا مي توانم او را پيدا بکنم؟ بي بي فرمود: همسرم اميرالمؤمنين عليه السلام در آسمان چهارم است. آن شخص عرض کرد بي بي جان در آسمان چهارم چه کار مي کند؟ بي بي فرمود: ملائکه در يک مسئله اي اختلاف کرده بودند به جايي نرسيدند به حکميت اميرالمؤمنين عليه السلام راضي شده اند. حضرت تشريف بردند مشکل و اختلاف ملائکه را حل بکنند و برگردند.

علی(ع) سر اعظم الهی

اميرالمؤمنين علیه السلام سرّ اعظم و اسم اعظم خداوند هستند. خود اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: خداوند آيه اي بزرگ تر و مهم تر از من خلق نکرده است. «عَمَّ يَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ، الَّذِى هُمْ فِيهِ مختَلِفُونَ»[16] يعني از چه سؤال مي کنند؟ «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ». از آن خبر عظيم، آن خبرعظيم چيست؟ چندين روايت داريم که فرموده اند «النَّبَإِ الْعَظِيمِ» اميرالمؤمنين عليه السلام است. چون مسلمان ها در مورد قيامت اختلاف ندارند و خداوند بعد از آن مي فرمايد «الَّذِى هُمْ فِيهِ مختَلِفُونَ». همه انبياء در گرفتاري هايشان از مولا کمک مي گرفته اند. پيامبر ما هم در همه مسائل از حضرت امير کمک مي گرفتند. حضرت در زمان طفوليت در کنار پيامبر و کمک ايشان بودند و اول کسي بودند که به پيامبر ايمان آورند و کسي بودند که در همه مراحل همراه و قوه و بازو و جان نثار و فدايي پيامبر بودند و آخرين کسي هم که با بدن پيامبر وداع کرد و پيامبر در بغل و سينه او از دنيا رفتند وجود مبارک اميرالمؤمنين علیه السلام بودند.

جواب سلام عاشق اهل بيت

«فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ»[17]. ائمه همه جا حاضر هستند. چرا در همه جا با «السلام عليک» خطاب مي کنيم. چون در همه جا حاضرند و جواب مي دهند. ملا آقاجان با پاي پياده به  کربلا مي رفت که در بيابان به چوپاني برخورد. چوپان مي گويد آقا کجا مي رويد؟ ملا آقاجان مي گويد به کربلا براي زيارت آقا امام حسين عليه السلام مي روم. چوپان هم شيعه مخلص و عاشق اهل بيت بود، مي گويد شما شيعه امام حسين علیه السلام هستي؟ ملا آقاجان مي گويد بله، چوپان مي گويد شيعه امام حسين علیه السلام علامت دارد. اگر به امام حسين علیه السلام سلام بدهد امام حسين علیه السلام جوابش را مي دهد. مرحوم آقاجان مي گويد شما وقتي سلام مي دهي جواب مي شنوي؟ مي گويد: بله، (در حالات مرحوم شيخ رجبعلي هم نقل کرده اند وقتي به ائمه سلام مي داد جواب سلام ائمه را مي شنيد.) چوپان رو به کربلا مي کند و مي گويد «السلام عليک يا اباعبدالله». جواب مي آيد «و عليک السلام». ملا آقاجان هم مي شنود. چوپان مي گويد تو هم بايد امتحان بکني بايد ببينم تو هم عاشق امام حسين علیه السلام هستي يا نيستي. ايشان هم به طرف کربلا رو مي کند و مي گويد يا اباعبدالله اگر موقع هاي ديگر هم جواب نمي دادي الآن جواب بده، جان من در خطر است. بعضي موقع ها انسان مضطر بشود سيم او وصل مي شود.

در مورد نادرشاه نقل مي کنند که خيلي آدم کله شقي بود. يک موقع به زيارت امام هشتم عليه السلام آمد ديد يک کوري در صحن گدايي مي کند. گفت چند سال است اينجا گدايي مي کني؟ گدا گفت بيست سال است. نادرشاه گفت: بيست سال است کنار حرم امام هشتم گدايي مي کني و شفاي چشم خودت را از آقا نگرفتي. خيلي آدم بي عرضه اي هستي. من الآن حرم مي روم وقتي برمي گردم اگر شفاي چشمانت را نگرفته باشي سرت را از بدنت جدا مي کنم. گدا مي دانست که نادرشاه اگر حرفي بزند عمل مي کند. گفت: يا امام هشتم جان من در خطر است. گريه و ناله اش بلند شد، التماس کرد تا چشمانش باز شد. نادرشاه بيرون آمد ديد چشم او باز شده است گفت: اگر شفايت را نگرفته بودي سر از بدنت جدا کرده بودم. اين ملا آقاجان هم گير چوپان افتاده بود. در دلش گفت آقاجان من دخيل شما هستم اين دفعه را جواب بدهيد. ملا آقاجان گفت: «السلام عليک يا اباعبدالله». جواب آمد «عليک السلام». چوپان گفت معلوم مي شود تو هم عاشق آقا هستي، بدرقه اش کرد گفت برو.

مقام و منزلت امام علي عليه السلام در سخن پيامبر(ص)

فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام : «فَقُمْتُ وَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ قَالَ يَا عَلِيُّ أَبْكِي لِمَا يُسْتَحَلُّ مِنْكَ فِي هَذَا الشَّهْرِ كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ تُصَلِّي لِرَبِّكَ وَ قَدِ اتَّبَعَكَ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ شَقِيقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي فَقَالَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ ثُمَّ قَالَ ص يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ وَ اصْطَفَانِي وَ إِيَّاكَ وَ اخْتَارَنِي لِلنُّبُوَّةِ وَ اخْتَارَكَ لِلْإِمَامَةِ فَمَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي».[18]

وقتي پيامبر فضائل ماه رمضان را بيان مي کردند حضرت امير عليه السلام بلند شدند و بيان کردند يا رسول الله افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ پيامبر فرمودند: ورع و تقوا و پرهيز از گناه، پيامبر بعد از اين پاسخ شروع کردند به گريه کردن، حضرت امير فرمودند: «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ». چه چيز شما را ناراحت کرده و به گريه انداخته است؟ پيامبر فرمودند: علي جان من گريه مي کنم به خاطر اين که شما را در اين ماه مبارک رمضان به شهادت مي رسانند و محاسنت را از خون سرت خضاب خواهند کرد. حضرت فرمودند: «يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي». موقع شهادت دين و ايمان من سالم است؟ پيامبر فرمودند: بله، دين شما سالم است. بعد حضرت فرمودند: «يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي». علي جان هر کس تو را بکشد مرا کشته است، هر کس با تو دشمني بکند با من دشمني کرده است، هر کس به تو ناسزا بگويد به من ناسزا گفته است. «لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي». يا علي تو ، از من هستي، به منزله و حقيقت وجود و جان من هستي. روح و طينت تو از من است. همه انبيا مقدمه براي آمدن پيامبر ما بوده اند و پيامبر هم مقدمه براي معرفي باطن و جان خودشان آقا اميرالمؤمنين عليه السلام بودند.

اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه است مي فرمايد: در سحر نوزدهم يک لحظه مختصر خواب بر من غلبه کرد.:«مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ فَسَنَحَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ فَقَالَ ادْعُ عَلَيْهِمْ فَقُلْتُ أَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي»[19].

چشمم روي هم رفت پيامبر را در عالم رؤيا زيارت کردم، به ايشان عرض شکايت کردم گفتم: يا رسول الله چقدر اين امت با من دشمني کردند و از دشمني هاي امت به پيامبر خدا شکايت بردم. پيامبر خدا فرمودند: دعا بکن از اين امت راحت بشوي. دعا کردم خدايا مرا به ميان بهتر از اين امت ببر، من را پيش پيامبر ببر، مرا پيش حضرت زهرا عليها السلام ببر. عوض من هم غير از مرا بر اين امت مسلط بکن. حضرت امير عليه السلام در ماه رمضان آخر عمرشان شست و سه سال داشتند و پيامبر ما هم شست و سه سال عمر کردند، اما در محاسن پيامبر هفده عدد محاسنشان سفيد شده بود اما تمام محاسن وجود نازنين حضرت امير سفيد شده بودند. با اين که مولا مظهر حلم و شجاعت و استواري بودند ولي با مولا چه کردند.

 ذکر مصيبت اميرالمؤمنين عليه السلام

اميرالمؤمنين در ماه رمضان آخر هر روز مهمان يکي از فرزندان خودشان مي شدند و سه چهار لقمه هم بيشتر ميل نمي کردند وقتي فرزندانش عرض مي کردند يا علي چرا اين قدر کم غذا ميل مي فرماييد؟ مي فرمودند: روزهاي آخر عمرم است مي خواهم با شکم خالي خدا را ملاقات بکنم. شب نوزدهم مهمان دختر گرانقدرشان ام کلثوم عليها السلام بودند ام کلثوم مي گويد حضرت نماز مي خواندند من افطار را آوردم. مقداري نمک و شير و نان جو در سفره گذاشتم. حضرت بعد از نماز نگاهي به سفره افطار کردند و شروع کردند به گريه کردن، فرمودند: دخترم چه وقت ديدي که من در سر يک سفره دو نوع غذا بخورم. من دست به اين سفره دراز نمي کنم مگر اين که يک رقم از خورشت ها را برداري. ام کلثوم مي گويد من ظرف شير را برداشتم حضرت مقداري نان جو با نمک ميل کردند. بعد از صرف غذا فرمودند: دخترم هر کس در دنيا خوشي اش بيشتر باشد موقف او طولاني تر خواهد بود و هر کس دست و بال او کمتر باشد آنجا هم راحت تر خواهد بود. آن شب پدرم حال عجيبي داشت گاهي مشغول نماز بودند و گاهي به حياط خانه مي آمد و به آسمان نگاه مي کرد گريه مي کرد و مي گفت به خدا قسم به من دروغ گفته نشده است و من هم دروغ نمي گويم، امشب همان شبي است که خداوند و پيامبر به من وعده داده اند. گاهي هم مي فرمودند: «انا الله و انا اليه راجعون». گاهي هم مي فرمود:«اللَّهُمَّ بَارِكْ لِي فِي الْمَوْتِ»[20]. خدايا مرگ را بر علي مبارک بگردان. گاهي هم مي فرمودند:«لا حول و لا قوه الا با الله العلي العظيم».

آقا تا سحر دائم حالت تضرع و راز و نياز داشتند. اما موقعي که مؤذن آقا اذان گفت، آقا آماده رفتن به مسجد شدند. عرض کرديم آقا امشب کس ديگري بروند بهتر است. فرمودند: نه، خودم بايد بروم. وارد حياط منزل که شدند مرغابي هايي که در منزل بودند آمدند با پر و بالشان حايل شدند جلوي آقا ايستادند. حضرت فرمودند: مرغابي ها را رها کنيد اين ها صيحه کننده هايي هستند که نوحه کنندگاني از پس خواهند داشت. حضرت ام کلثوم فرمودند: پدر جان چرا فال بد مي زنيد. آقا فرمودند: حرف حقي است که بر زبان من جاري شده فال بد نيست. دخترم به اين مرغابي ها آب و دانه حسابي بده يا اين ها را در علفزار رها کن تا از رزق آزاد استفاده کنند. با دخترشان خداحافظي کردند آمدند از در بيرون بروند کمربند مولا به حلقه ي در گير کرد و کمربند مولا باز شد. يعني اين درهم مي گويد يا علي امشب به مسجد نرو. حضرت کمربندشان را بستند و فرمودند:«اشْدُدْ حَيَازِيمَكَ لِلْمَوْتِ فَإِنَّ الْمَوْتَ لَاقِيك‏»[21]

علي کمربندت را براي مرگ محکم ببند که به زودي مرگ را ملاقات خواهي کرد. وقتي آقا امام حسن علیه السلام آمدند ام کلثوم علیها السلام گفت امشب پدر همه اش صحبت مرگ مي کند. امام حسن علیه السلام آمدند دنبال پدر رفتند و عرض کردند آقا جان کس ديگري را بفرستيد. آقا فرمودند: نه، خودم بايد بروم نماز بخوانم. امام حسن علیه السلام عرض کردند آقا جان پس اجازه بدهيد که من هم دنبال شما بيايم. آقا فرمود: حسنم به حقي که بر تو دارم برگرد برو خانه، آقا نمي خواستند آن واقعه دلخراش جلوي چشم امام حسن علیه السلام اتفاق بيفتد. قسم دادند امام حسن را برگردند. آمدند حضرت وارد مسجد شدند بالاي مأذنه مسجد کوفه رفتند. صداي اذان اميرالمؤمنين علیه السلام وقتي بلند شد صداي دلربايش به همه خانه هاي کوفه مي رسيد. براي آخرين بار مردم کوفه صداي مولا را شنيدند. «الله اکبر الله اکبر».

آقا بعد از اذان از مأذنه پايين آمدند و تا خفته ها را براي نماز بيدار کنند. رسيدند به آن نانجيب که شمشير زهر آلود را زير لباس هايش پنهان کرده بود و به صورت و رو روي زمين مسجد خوابيده بود. حضرت علی علیه السلام ابن ملجم لعنة الله عليه را بلند کردند فرمودند: بلند شو براي نماز، قصد و نيتي در خاطرت هست نزديک است آسمان ها بر هم بريزند و کوه ها متلاشي بشوند. بعد آمدند در محراب مسجد مشغول نافله صبح شدند. آن نانجيب ملعون ازل و ابد آمد خودش را در گوشه محراب مخفي کرد. وقتي آقا پيشاني اش را از سجده بلند کرد آن نانجيب چنان ضربتي به فرق و پيشاني آقا زد که يک وقت ناله آقا بلند شد:«فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»[22]. به پروردگار کعبه رستگار شدم. يک وقت جبرئيل در آسمان ندا داد«تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ أَعْلَامُ التُّقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ»[23]. «لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم». «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون»[24].

[1] – أمالي الصدوق/ المجلس العشرون ص: 95

[2] – جامع الأخبار/ تاج الدين شعيرى/ الفصل الثامن و العشرون في الصلاة على النبي صلي الله عليه وآله وسلم

[3] – البقرة/ 208

[4] – البلد/ 10

[5] – الإسراء/ 20

[6] – عوالی اللئالی، ابن ابی الجمهور الاحسائی، ج4، ص97 و تفسیر ابن عربی، ابن عربی، ج1، ص281

[7] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسي/ ج‏1/ باب 4 مذاكرة العلم و مجالسة العلماء و الحضور في مجالس العلم و ذم مخالطة الجهال ص : 198

[8] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسي/ ج‏72/ ص : 48 باب 95 آداب المجالس و المواضع التي ينبغي الجلوس فيها أو لا ينبغي و حد التواضع لمن يدخله.

[9] – مفاتيح‏الجنان/ شيخ عباس قمي/ دوازدهم در هر شب بخواند اللهم برحمتك في…. ص: 18

[10] – كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام / علامه حلى/ ص : 449 المبحث الثامن و العشرون في أن ذكره و النظر إليه ع عبادة …..

[11] – الفاتحة/ 1

[12] – مصباح الشريعة-ترجمه مصطفوى ص : 118

[13] – الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف/ سيد ابن طاووس/ ج‏1/ ص : 101 في أنه ع مع الحق و الحق معه …..

[14] – العنكبوت/ 49

[15] – بحارالانوار ج18 ص308 و ج45 ص228 و العوالم الامام الحسین بحرانی ص475

[16] – نباء/1و2

[17] – مفاتيح‏الجنان/ شيخ عباس قمي/ 1 / پنجم‏آمد از ناحيه مقدسه كه بخوان در هر روز…. ص: 14

[18] – روضة الواعظين و بصيرة المتعظين/ فتال نيشابورى/ ج‏2/ ص : 8 مجلس في ذكر فضل شهر رمضان …

[19] – نهج البلاغة/اميرالمؤمنين علیه السلام / ص : 99 و قال ع في سحرة اليوم الذي ضرب فيه …..

[20] – الكافي/ شيخ کليني/ ج‏4/ ص : 41 باب الوقوف على الصفا و الدعاء …..

[21] – الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد/ شيخ مفيد/ ج‏1/ ص : 11 في معرفته بنقض ابن ملجم البيعة للإمام علیه السلام …

[22] – بحارالأنوار/ مجلسي/ ج42/ ص: 29 باب 127- كيفية شهادته ع و وصيته….

[23] – بحارالأنوار/ مجلسي/ج 42/ ص: 285  باب 127- كيفية شهادته ع و وصيته….

[24] – الشعراء/ 227

ماه مبارک رمضان و غفران الهی

حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:«فان الشقی من حرم غفران الله فی هذا الشهر العظیم»[1]

دریـغا كه فصـل جوانـی گـذشت             به لهـو و لعـب زندگانی گذشت

دریـغا كه بـی ما بـسـی روزگار                بـرویـد گـل و بشــكفـد نوبـهـار

كسانی كه از ما به غیب اندرند                  بیاینـد و بـر خـاك ما بـگــذرند

چرا دل بر این كاروانـگه نهیم                  كه یارن برفتـند و ما در رهیم

بسی تیرودی ماه و اردیبـهشت                 بیاید كه ما خاك باشـیم و خشت

بـیا تا بـر آریــم  دســتی زدل                كه نتـوان بـرآورد فـردا ز گل

برکات ذکر صلوات

ذكر صلوات در همه زمان ها و مكان ها بهترین ذكرهاست و آثار و بركات زیادی دارد ولی بالخصوص در شب و روز جمعه خیلی سفارش شده است. امام صادق سلام الله علیه می فرماید: كمتر حسنه ای داریم كه سه هزار خاصیت داشته باشد. معمولاً خاصیت یك حسنه ده برابر، بعضی ها هفتاد برابر و بعضی ها صد برابر است اما هیچ کدام مانند صلوات سه هزار خاصیت ندارند. خدای متعال از كسانی كه در شب و روز جمعه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند هزار گناه پاك می كند، هزار حسنه مرحمت می كند و هزار درجه می دهد[2].

مقدمه

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:«اقبل الیكم شهر الله بالبركة و الرحمة»[3] شهر رمضان با برکت و رحمت به شما روی کرده است. خدای متعال در هر شبی از شب های ماه مبارك رمضان یك میلیون نفر از آتش جهنم آزاد می کند و در شب و روز جمعه در هر ساعتی از این روز یك میلیون نفر را آزاد می کند. خدای متعال در روز جمعه برات آزادی می دهد و آن ها را از آتش جهنم آزاد می کند. لحظه های جمعه را قدر بدانیم. دقیقه ها و لحظه های روز جمعه لحظه های آزادی از آتش جهنم است و رحمت خدا بر سر بندگانش ریزش دارد. سفره رحمت الهی پهن است هر چقدر بتوانیم از این سفره رحمت الهی بهره بگیریم .

هدایت یا ضلالت در این ماه

اگر از روزه ماه مبارك رمضان، نماز، قرآن و دعا… بهره درست گرفتی به خدا نزدیك می شوی اما اگر بهره گیری درست نكردی پایین می آیی یعنی شقی می شوی. انسان یا بالامی رود یا پایین می آید اعمال بی تفاوت نیست. ممكن است كسی بگوید آقا من بی تفاوتم حرف خدا را گوش نمی دهم، بندگی خدا را نمی كنم، عبادت نمی كنم. باید جواب داد اگر نكنی حتماً داری ضایع می شوی اگر فرمان خدا را اطاعت نکنی حتماً صرف شیطان می شوی راه سومی نداریم. «فماذا بعد الحق الا الضلال»[4] یعنی اگر حق نبود باطل است.

اگر جلو نرفتی حتماً درجا می زنی یا داری عقب گرد می‌كنی. چون همه هستی دارد جلو می‌رود شما اگر بایستی جلو نروی عقب رفتی. خیلی ها ممكن است بگویند آقا ما كار خوب نمی‌كنیم بندگی خدا را نمی‌كنیم باید بدانند قوای ما معطل نمی‌ماند. اگر ما صرف خدا و راه امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف نشویم قطعاً صرف راه شیطان و بطالت و چیزهای بی خودی می‌شویم. ما مثل شمعی می‌مانیم كه داریم مصرف می‌شویم اگر در راه خوب مصرف شدیم چه خوب اگر نشدیم ضرر كردیم.

«لم تزدد من الله الا بعدًا»[5] تمام افرادی كه ماه رمضان را درك می كنند دو دسته هستند یا آمرزیده می شوند و به خدا و پیامبر و امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف نزدیك می شوند یا خدای نكرده دورتر می شوند. پیامبر فرمودند: «من ادرك شهر رمضان فلم یغفر له فابعده الله»[6]  یعنی اگر كسی ماه رمضان را درك كرد و آمرزیده نشد از رحمت خدا دور و ملعون است.

روایت داریم اگر كسی امروزش بهتر از دیروز باشد «فهو مرحوم». رحمت خدا او را می گیرد مورد رحمت خداست، «من ساوی یوماه». و هر کس دو روزش با هم مساوی باشد ضرر كرده و مغبون است، و اگر امروزتان بدتر از دیروز باشد «فهو ملعون»[7] ملعون و از رحمت خدا دور است. چون خدای متعال برای شما موقعیت و شرایط فراهم كرده ولی شما بهره نگرفتی و استفاده نكردی.

اگر صرف چیز خوب نشدی قطعاً بدان صرف چیزهای بیهوده و بی ارزش شدی. قوای ما معطل نمی ماند و در حال مصرف شدن و خرج شدن است. در رابطه با اعمال هم همین طور است آن هایی كه نماز می خوانند، روزه می گیرند بعضی هایشان بالا می روند و بعضی هایشان پایین می آیند و زمین می خورند. روایت داریم بعضی ها نماز می خوانند و جز دوری از خدا چیزی نصیب شان نمی شود. و بعضی ها نمازشان این قدر به درد نخور است که در سر صاحبش می زنند. مولوی در مثنوی می گوید: خر عیسی چو به مكه رود همان خر باشد. اگر یك حیوانی به مكه رفت و طواف، سعی، صفا و مروه كرد باز همان حیوان است.

دوری کردن از گناه نشانه قبولی اعمال

ابو بصیر خدمت امام آمد دید همه دارند «لبیك اللهم لبیك لبیك لا شریك لك لبیك»[8] می گویند. یك ولوله ای دور خانه خدا را پر کرده است و سعی صفا و مروه پر از ذكر خداست. به امام گفت: «ما اكثر الحجیج» یابن رسول الله چقدر حاجی زیاد است. حضرت فرمود: این طور نیست. «ما اكثرالضجیج و العجیج و اقل الحجیج»[9] یعنی ناله و فریاد كننده خیلی زیاد است ولی حاجی واقعی خیلی كم است. حاجی واقعی آن كسی است كه وقتی مكه می رود و برمی گردد عوض شود اگر عوض شد شك نكند حجش قبول شده و این حاجی واقعی است اما اگر دروغ گفت، ربا خورد، حقه بازی كرد حتماً بداند حجش قبول نیست. (نماز، روزه، حج، دعا، حرم، جمكران یا ما را بالا می برد یا پایین می آورد آن هم به این بستگی دارد ما چه بهره برداری بكنیم. آیا نفس و هوی و هوسمان مسلط می شویم یا نه.)

 پیرمردی می گفت من افرادی را سراغ دارم که چهل سال است نماز جماعت می رود، هیئت می رود، حرم می رود، جلسه قرائت قرآن می رود، كارهای عبادی انجام می دهد اما نشان به همان نشان که همان آدمی كه چهل سال قبل بود همان است. یعنی كارهای بدش را كنار نگذاشته و عوض نشده است.

شما وقتی یك خرما دهانت می گذاری قند شما را بالا می برد، وقتی آب یخ می خورید عطش شما برطرف می شود، وقتی غذا می خورید انرژی پیدا می کنید آیا نماز با این عظمتش نباید در ما اثر بگذارد؟ روزه ای كه خدا می گوید «الصوم لی و انا اجزی به»[10].

من جزای او هستم من مزد او هستم نباید در ما اثر بگذارد؟

تاثیر مثبت نشانه قبول شدن عبادات

شخصی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال كرد یا بن رسول الله از كجا بفهمیم نمازهای ما مورد پذیرش و قبول حق تعالی قرار گرفته یا قرار نگرفته؟ حضرت فرمود: اگر نماز مصداق این آیه باشد «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر»[11].

خاصیت نماز واقعی این است که سازندگی دارد انسان را از فحشاء و منكر و بدی ها باز می دارد جلوی آدم را می گیرد. اگر نماز شما، شما را از گناه و بدی باز می دارد شك نكنید نماز شما حتماً قبول است. نماز مثل نهر آب یا حمام است كسی که هر روز پنج بار به حمام برود و خودش را بشوید حتماً پاك می شود اگر نماز شما هم شما را از بدی ها باز داشت حتماً بدانید نماز شما قبول است. «من لم تنته صلاته عن الفحشاء و المنكر لم تزدد من الله الا بعدا»[12] اگر كسی نماز او، او را از بدی ها باز نمی دارد (نماز می خواند ولی دروغ می گوید، غیبت می كند، بداخلاقی می کند، حقه بازی و كلك می زند، ظلم می كند، ریا می كند.) این همه اش از خدا دارد دور می شود و نماز می آید به سرش می خورد.

ما نباید فقط ظاهر را ببینیم روح نماز، حضور قلب و اخلاص و سازندگی و ارتباط با خداست. پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم می فرماید: «لیس صلاتك قعودك و قیامك». نماز شما فقط قیام و قعودتان نیست. (ابن ملجم هم خیلی نماز می خواند هیچ کدام از قاتل های امام های ما بی نماز نبودند همه نماز می خواندند، روزه می گرفتند نماز جمعه هم می خواندند. ولی اگر نماز واقعی می خواندند امام حسین علیه السلام را شهید نمی كردند. نماز باید سازندگی داشته باشد. نماز صرف خم و راست شدن نیست اخلاص و توجه به خدا و ارتباط با خدا روح نماز است.

جهانگردی به مسجد امام اصفهان آمده بود نمازخواندن ندیده بود، دید یك نفر آمده در مسجد خودش را راست می كند روی زمین می رود بالا می رود. آمد چپ چپ به این نگاه كرد و گفت: این چه نوع ورزشی است من ورزش زیاد دیدم اما همچنین ورزشی تا حال ندیده بودم. به او گفت ورزشت خیلی خوب بود ولی خیلی كم بود چند بار بیشتر خم نشدی. بعضی افراد در نماز فقط خم و راست می شوند.

ماه رمضان و پدر و مادر وسیله بخشش

پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم از منبر سه پله ای بالا تشریف بردند و روی هر پله ای كه می رسیدند یك آمین می فرمودند. سؤال كردند یا رسول الله چرا آمین فرمودی؟ فرمود:«بر پله اول كه قدم گذاشتم جبرئیل گفت: هر كس ماه رمضان را درك بكند آمرزیده نشود خدا لعنتش كند گفتم آمین.»[13]. (یعنی انسان ماه رمضان، ماه رحمت را درک کند و خودش را نشورد، صاف نشود ساخته نشود، پاك نشود غل و غش ها و كینه ها را از خودش دور نكند این شخص ملعون است.) جبرئیل گفت: هر كس پدر و مادرش را درك بكند و به آن ها احترام نكند، محبت نكند آمرزیده نشود او ملعون است من هم گفتم آمین.

پدر و مادر بهشت و جهنم شما هستند قدرشان را بدانید. با هر محبت و احترامی بالا می روید و با هر گونه اذیت وآزار و شكنجه، دل شكستن، قهر، اذیت و بی احترامی به پدر و مادر شما را پایین می برد. امام سجاد زین العابدین سلام الله علیه داشتند می رفتند دیدند یك جوان بی ادبی به پدرش تكیه داده یا جلوی پدر راه می رود (به حالت بی ادبی) امام سجاد علیه السلام از این جوان آن قدر بدش آمد که تا آخر عمر با این جوان صحبت نكردند.) پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:«من ادرك الوالدین فلم یغفر له فابعده الله»[14] خدا او را از رحمت خودش دور كند و كسی كه نام من را بشنود و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد اگر آمرزیده نشود: «فابعده الله»[15] از رحمت خدا دور باشد. یعنی صلوات و دعا بر پیامبر باعث آمرزش می شود.

پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم می فرماید: «فان الشقی من حرم غفران الله فی هذا الشهر العظیم». شقی، بدبخت و بدعاقبت آن كسی است كه ماه رمضان را درك بكند و مورد آمرزش خدا قرار نگیرد. خدایی كه هر شب یك میلیون نفر را می آمرزد، خدایی كه در شب و روز جمعه در هر ساعتی یك میلیون نفر از آتش جهنم آزاد می كند و در شب قدر میلیاردها انسان را از آتش جهنم آزاد می كند. اگر كسی این قدر بی عرضه باشد كه رحمت فراگیر خدا را نتواند روی سر خودش بیاورد این واقعاً بدبخت و ملعون است. واقعا خبیث و شقی است چون رحمت خیلی فراگیر است خیلی گسترده است ولی شامل حالش نشده است.

تعجب از بخشیده نشدن با وجود رحمت های الهی

در روایت داریم كه حسن بصری ادعای تقدس گری داشت یك جمله ای درست كرده بود و آن جمله اش این بود: «العجب كل العجب ممن نجی كیف نجی»[16] شگفتی و تعجب در این است تمام شگفتی ها در این است كسی كه نجات پیدا می كند چطور می شود نجات پیدا می كند. یعنی نجات پیدا كردن خلاف قاعده است همه هلاك می شوند چطور می شود كسی نجات پیدا می كند. مردم همه از بین رفتنی اند هلاك شدنی اند حالا اگر یكی جان سالمی به قبر برد و به بهشت رسید تعجب است كه چطور نجات پیدا كرد. این شعار حسن بصری وقتی به گوش امام سجاد زین العابدین علیه السلام رسید فرمودند: این جمله، جمله غلطی است این حرف حرف غلطی است. حرف هایی كه غیر امام ها می زنند باید ببینیم امام تأیید می كند. «والحق معكم و فیكم و منكم و الیكم»[17] حق با شما و در شماست و از شما می آید و به شما برمی گردد.

اهل بیت علیهم السلام معیار حق هستند. روایت داریم «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»[18] یعنی به حرف و كلام نگاه كن به گوینده نگاه نكن. امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند: آدم بد ممكن است حرف حسابی بزند و برعکس. (مثل فارسی است می گوید در و گوهر اگر از دهان سگ هم بیفتد آن در و گوهر را آب بكش استفاده كن.) امام سجاد علیه السلام فرمودند این شعار و این كلام كاملاً نادرست است و باید 180 درجه عوض شود. «العجب كل العجب ممن هلك كیف هلك مع سعة رحمة الله»[19] شگفتی است خدای ارحم الراحمین، پیامبر رحمت للعالمین، قرآن رحمت، دین رحمت، نماز رحمت، روزه رحمت… و 124 هزار پیامبر را فرستاده شده، كتاب های آسمانی، علماء، .. این همه وسائل رحمت خدا گسترده شده اگر كسی نجات پیدا نكرد هلاك شد تعجب بكنید. یعنی با این سعه رحمت خدا اگر كسی در جهنم رفت جای تعجب دارد بهشت رفت تعجب ندارد چون رحمت خدا خیلی گسترده و فراگیر است.

 ماه رمضان ماه رحمت است نماز و روزه و دعاهایش رحمت است بی بهره نمانید. امام سجاد علیه السلام در دعای ابو حمزه عرضه می دارد «الهی ان ادخلتنی النار ففی ذلك سرور عدوك و ان ادخلتنی الجنه ففی ذلك سرور نبیك»[20] خدایا اگر من را جهنم ببری دشمنت شیطان خوشحال می شود ولی اگر به بهشت ببری پیامبرت، حبیبت، نبیت خوشحال می شود. به خودت قسم من می دانم خوشحالی پیامبر پیش تو بهتر از خوشحالی شیطان است. بیا من را بهشت ببر و مورد رحمتت قرار بده. (آیا اگر كسی رفوزه و مردود بشود معلمش خوشحال می شود؟ پیامبر هم اگر كسی جهنم برود ناراحت می شود و بهشت برود خوشحال می شود).

واعظ و مرد دیوانه

واعظی به جایی منبر رفته بود وسط منبر دیوانه ای وارد مجلس می شود و شكلك در می آورد و حواس گوینده و مردم را پرت می كرد. واعظ که دید مجلس دارد به هم می خورد ناراحت شد و به دیوانه گفت: ان شاء الله خدا نابودت كند بنشین سر جایت، نفرینش كرد. دیوانه بلند شد رو كرد به مردم و حرف حسابی زد گفت: این آقای واعظ خوب است بگوید خدا هدایتت كند خدا یك عقل كاملی به تو بدهد تا من اذیت و آزار به كسی نداشته باشم. شما به من می گویید دیوانه و به این آقا می گویید عاقل، خدا نابودتت كند دعا بود که برای من كرد. یعنی یك دیوانه هم ممكن است حرف حسابی بزند.

امیرالمومنین سلام الله علیه در نهج البلاغه می فرماید: «ان الحكمة لتکون فی قلب المنافق فتلجلج فی صدره»[21] یعنی كلام حكیمانه و حكمت گاهی در سینه آدم منافق هست جولان می كند بالا و پایین می رود از دهانش در می آید به اهلش می رسد و او عمل می كند راه نجات پیدا می كند. «خذ الحكمه و لو من اهل النفاق»[22]

ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام

هر شب جمعه زیارت قبر آقا اباعبد الله الحسین علیه السلام مستحب است. امام حسین علیه السلام چه كرده که باب رحمت واسعه خداست. آنهایی كه هنوز كربلا نرفتند سعی كنند خودشان را به كربلا برسانند و لو در عمرت یك بار هم بتوانی كربلا بروی خیلی كار مهمی كردی. و سعی كن یك برنامه ریزی مرتب داشته باشید که شب جمعه بروید. اگر احیاناً با قافله هایی رفتید كه نوبتشان به شب جمعه نمی افتد از نجف تا كربلا یك ساعت راه است یك ماشین دربست بگیرید شب جمعه از نجف به كربلا می روید و زیارت می كنید برمی گردید. روایت داریم در شب جمعه امیرالمؤمنین علیه السلام هم در كربلاست. علمای بزرگ ما پیاده از نجف راه می افتادند شب جمعه كربلا می رفتند. شب جمعه زیارت امام حسین علیه السلام برات آزادی از آتش جهنم صادر می کند.

شخصی به نام حاج عباس چاوش هیئتی داشته که همراه هیئت هر سال یك بار پیاده كربلا می رفت. یك سالی هیئت را حركت می دهد پیاده كربلا می آورد غروب پنج شنبه نزدیك كربلا می رسند روزی مثلاً یك فرسخ چند فرسخ راه می رفتند می گویند استراحت كنیم فردا وارد كربلا بشویم اما یك وقت چراغ حرم و گلدسته های حرم آقا امام حسین علیه السلام كه روشن می شود این دل هایشان پر می كشد و حاج عباس می گوید اگر شب جمعه نبود اینجا می ماندیم فردا می رفتیم ولی امشب حیف است شب جمعه است و لو خسته هستید بیایید همت كنید امشب كربلا برویم.

قافله را حركت می دهد و شب جمعه كربلا می برد وسایل شان را در كاروانسرا می گذارند و با حالت خستگی به حرم امام حسین علیه السلام می آیند و نماز مغرب و عشا می خوانند زیارت نامه می خوانند. به حاج عباس چاوش می گویند كه برای ما یك روضه بخوان او هم یك روضه از حضرت علی اكبر علیه السلام برای این ها می خواند و این ها گریه می كنند…. شب می خوابند ولی صبح می بینند حاج عباس چاوش خیلی منقلب است یك حالت انقلاب عجیبی به او دست داده، می پرسند حاج عباس چرا این قدر منقلبی؟ می گوید دیشب خواب عجیبی دیدم خواب دیدم در كاروانسرا را می زنند آمدم دیدم غلامی است گفت: من غلام و نماینده امام حسین علیه السلام هستم آمدم به شما بگویم زوارت را آماده كن آقا امام حسین علیه السلام می خواهند به دیدن آن ها بیایند. در عالم رؤیا شما را بیدار كردم یك وقت دیدم آقا امام حسین علیه السلام تشریف آوردند به همه ماها عنایت كردند تفقد كردند به من رو كردند و فرمودند: حاج عباس من به خاطر سه كار آمدم اول این که شما از راه دور پیاده به زیارت من آمدید. هر دیدی بازدیدی دارد من بر خودم لازم می دانم از شما تشكر كنم و به دیدار شما بیایم. كار دوم من این است که حاج عباس در شمال كه هیئت داری یك پیرمردی كفش عزادارها را جفت می كند سلام من را به او برسان من به او هم لطف و نظر دارم او را هم فراموش نمی كنم.

(خوشا به حال آن هایی كه در گوشه و كنار در خانه اهل بیت علیهم السلام قدم خیر برمی دارند.) كار سوم من این است که حاج عباس اگر این دفعه شب جمعه به كربلا آمدی در حرم من هر روضه ای خواستی بخوانی بخوان ولی از تو خواهش می كنم روضه فرزندم علی اكبرم را نخوان. گفتم: آقا جان مگر روضه علی اكبر اشكالی دارد؟ فرمود: حاج عباس شب های جمعه مادرم فاطمه زهرا علیها السلام مهمان من است امشب كه شما روضه علی اكبر من را خواندی مادرم زهرا علیها السلام آن قدر ناله كرد طاقت نیاورد و از هوش رفت. طاقت بیهوشی مادرم فاطمه علیها السلام را ندارم.

عرض كنیم بی بی جان شما تاب شنیدن روضه علی اكبر علیه السلام را ندارید چه گذشت به دل عزیزتان حسین، خیلی از پدران شهید در مجلس هستند اما ناله جوانشان را نشنیدند جوانشان در جبهه به شهادت رسید، اما اباعبدالله علیه السلام ناله علی اكبر علیه السلام را شنید رنگ از چهره اباعبدالله علیه السلام پرید سراسیمه آمد و با دست مبارك خاك و خون ها را از لب و دهان علی علیه السلام كنار زد ولی دید دیگر علی تكلمی ندارد یك وقت دیدند آقا خم شد و صورت به صورت علی گذاشت و فرمود: علی جان رفتی و راحت شدی اما پدرت حسین غریب و تنهاست. «لا حول و لا قوة الابالله العلی العظیم». «الا لعنة الله علی القوم الظالمین».

[1] – وسائل الشیعه ج10ص313

[2] – المحاسن ج1ص59

[3] – وسائل الشیعه ج10ص313

[4] – یونس/ 32

[5] – بحارالانوار ج79ص198

[6] – وسائل الشیعه ج7 ص206

[7] – بحارالانوار ج68 ص173

[8] – الکافی ج4 ص249

[9] – بحارالانوار ج27ص29

[10] – الکافی ج4 ص63

[11] – عنکبوت/ 45

[12] – بحارالانوار ج79 ص198

[13] – وسائل الشیعه ج7ص206

[14] – وسائل الشیعه ج7 ص206

[15] – وسائل الشیعه ج7 ص206

[16] – بحارالانوار ج75 ص153

[17] –  التهذیب ج6 ص97

[18] –  فرج المهموم ص220

[19] – بحارالانوار ج75 ص153

[20] –  بحارالانوار ج95 ص92

[21] – بحارالانوار ج2 ص94

[22] –  شرح نهج البلاغه ج18 ص29

قرآن بیان کننده تمام درد ها

حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی

«قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ.»[1]

مقدمه

بحث ما در این ماه مبارک رمضان به محضر شما برادران و خواهران و سروران معظم، دربارۀ درمان از طریق قرآن یا همان قرآن درمانی است. ببینیم قرآن کریم چه راهکارهایی را برای درمان بیماری های روحی، اجتماعی و ناهنجاری هایی که در جامعه و درون ماست ارائه می دهد؟ زیرا ادعای قرآن این است که شفا، رحمت و هدایت است. تبیان و فصل الخطاب است. آیات بسیاری در قرآن داریم که می فرماید: «شفاءّ»، «هدیً»و «رحمة». تعبیرهای گوناگونی در آیات قرآن به کار رفته که این کتاب هدایت است، این کتاب: «إنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ»[2] شوخی نیست، جدی است حرف آخر را می زند. «لَقَوْلٌ فَصْلٌ»این کتاب «هُدیً وَ رَحمَةٌ وَ بُشری»هم هدایت، هم رحمت و هم بشارت است، «مَوعِظَةٌ مِن رَبَّکُم»؛ هم نصیحت و هم: «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء»[3] بیان همه چیز است.

قرآن شفا دهندۀ دردها

اضطراب، افسردگی، نگرانی، ناهنجاری های اجتماعی، کینه، حسادت و غیبت را چگونه می شود با قرآن درمان کرد؟

پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم ) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و عرضه داشت: یا رسول الله! فتنه ها در امت تو زیاد می شود و امت تو به فتنه هایی مبتلا می شوند، گرفتاری ها و ظلمت هایی به امت تو رو می آورد: «سَیَکُونُ فِی أُمَّتِکَ فِتْنَةٌ»، ای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در آینده گرداب حوادث و فتنه ها می آید. گفتم: جبرئیل! چه کنند؟ راه خروجش چیست؟ جبرئیل (علیه السلام) عرضه داشت: یا رسول الله! خدای تبارک و تعالی می فرماید: «کِتَابُ اللهِ فِیهِ بَیَانُ مَا قَبْلَکُمْ مِنْ خَیْرٍ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ»[4] این قرآن است، از گذشته و آینده خبر می دهد و با تمسک به قرآن می توانند این فتنه ها را دفع کنند».

پس روایت هم این را تأیید می کند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: «فَإنَّ فِیهِ شِفَاءً»؛ این قرآن شفا است، «مِنْ أَکْبَرِ الدَّاء»؛ از دردهای بزرگ نه دردهای ساده. یعنی وقتی می گویم بزرگ، ساده را زودتر درمان می کند. «چون که صد آمد نود هم پیش ماست». دردهای بزرگ چیست؟ ألْکُفْرُ «کفر»، وألنِّفَاقُ «نفاق»، وأَلْغَیُّ «گمراهی»، والضَّلالُ[5]  «انحراف». فرمود: این کتاب دردهای بزرگی مثل کفر، نفاق، ضلالت و گمراهی را شفا می دهد.

راهکاری برای زندگی سعادتمندانه

در روایتی نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «إِنْ أَرَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاةَ یَوْمَ الْحَسْرَةِ…»[6] روایت طولانی است، حضرت فرمود: اگر می خواهید مرگ شما مثل مرگ شهدا شود – دیگر مرگی بالاتر از شهادت که نداریم، شهادت بالاترین نوع مرگ در راه خداست و حدیث هم داریم که هر کس به بهشت می رود آرزوی برگشت نمی کند جز یک گروه، آن هم شهدا که می گویند ما را برگردانید که یک بار دیگر شهید شویم و این کرامت و این جایگاه و عظمت مسیر شهادت تا بهشت را ببینیم. در روایت است که وقتی کسی شهید می شود، همان لحظه هفت پاداش به او می دهند: یکی اینکه به وجه خدا نگاه می کند،[7] نه نگاه حسی بلکه توجه به خداست – فرمود: اگر مرگ شهید گونه می خواهید، اگر زندگی سعادت مندانه می خواهید و اگر نجات در قیامت می خواهید – دیگر از این سه که بهتر نیست – «فَادْرُسُوا الْقُرآنَ»؛ بروید سراغ قرآن. قرآن به شما هم راه سعادت می دهد و هم مرگ شهید گونه و هم نجات «فَإِنَّهُ کَلاَمُ الرَّحْمَنِ»؛ چون کلام خداست «وَ رُجْحَانٌ فِی الْمِیزَان»، پرونده های شما را در قرآن برجسته می کند «وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّیْطَانِ»؛ و جلوی شیطان را می گیرد. این است کلام خدا. ببینید چقد روایت در رابطه با نقش قرآن و درمان قرآن داریم.

امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود: خدا را نمی توان دید ولی می توان کلامش را شنید، فرمود: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ»[8]؛ خدا در این قرآن تجلی کرده است. فرمود: هر کس فکر کند که چیزی از قرآن بالاتر است، مثلاً کلام ارسطو، فلسفه دکارت، فلسفه کانت، فلان نظام مهندسی، و یا فلان کشور پیشرفته، «عَظَّمَ صَغِیراً وَ صَغَّرَ کَبِیراً»؛ قرآن را کوچک شمرده و چیزهای کوچک را بزرگ شمرده است. این چند حدیثی را که برای شما خواندم ادعای خود قرآن بوده، اکنون باید از این قرآن راهکار بیرون بکشیم، چرا؟ چون قرآن این همه عظمت دارد، این همه موعظۀ با ارزش دارد ولی من هنوز حسادت، سوءظن، اضطراب، ترس و نگرانی دارم. چرا این بیماری ها را نتوانستم درمان کنم؟ «شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ – مِنْ أَکْبَرِ الدَّاء»، قرآن است که دردهای بزرگ را شفا می دهد.

شِکوة قرآن

گله ای را از زبان قرآن برای شما بگویم. این گله مندی در سوره واقعه است البته جاهای دیگر هم است من این بخش را انتخاب کردم. عزیزان من! آیه 75 سوره واقعه را ببینید خدا می فرماید: «فَلا اُقسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ»، خوب دقت کنید. ای مردم! قسم به مواقع ستاره ها! ستاره ها مواقع دارند، طلوع دارند، غروب دارند و محور حرکت دارند. ما میلیاردها ستاره داریم اینها همه در محور خودشان حرکت می کنند. هیچ کدام از آنها در محور دیگری حرکت نمی کند، سبقت نمی گیرد و عقب نمی ماند. خدا دارد به این جمله قسم می خورد «لا ٱقسم»اگر این «لا»را «لای زائده»بگیریم. «بمواقع النجوم»قسم به محور ستاره ها که خیلی دقیق است. ای مردم! این قسم خیلی دقیق است: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ»[9]قسم بزرگ است، چرا؟ چون قسم به تمام میلیاردها ستاره است. در قرآن گاهی داریم: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ»،[10]«وَالشَّمس»؛ قسم به خورشید، قسم به ماه، ولی این قسم بزرگ است: «إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ»اگر بدانید! اگر دقت کنید! این قسم خیلی بزرگ است. خدایا چه می خواهی بفرمایی که تمام محور ستارگان را قسم خوردی و خودت می گویی این قسم بزرگ است. می خواهم بگویم این قرآن چهار ویژگی دارد

 

ویژگی های قرآن

  1. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ»؛[11]این کتاب، کتاب کرامت است. کریم به کسی می گویند که احسان می کند کمک می کند. این کتاب، کتاب نفع و احسان و خیررسانی است.
  2. «فی کِتابٍ مَکْنُونٍ»[12]؛هیچ کس نتوانسته یک آیه از قرآن را کم و یا به آن اضافه کند. این قرآن از لوح محفوظ آمده، از پیش خدا آمده، و خودش آن را حفظ کرده تا به دست ما رسیده است. دربارۀ تورات و انجیل نمی شود این چنین ادعایی کرد. اما «فی کِتابٍ مَکْنُونٍ»بایگانی این کتاب اصلش پیش خود من است. از آن جا لباس الفاظ پوشیده و نازل شده است.
  3. «لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»[13]؛ این کتاب را پاکیزه ها می فهمند. امام صادق (علیه السلام ) فرمود: مطهرون یعنی مقربون. با این قرآن انس داشته باشید تا زبانش را متوجه شوید. باید زبانتان پاک باشد والا اگر همین قرآن را انسان ظالم بخواند {جز خسران نیست} «وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا»[14] خوب دقت کنید تا به جای گلۀ قرآن برسم.
  4. «تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ»[15]؛ این قرآن کلام پیامبر نیست. آن هایی که گفتند لفظ قرآن از پیامبر است قرآن را نفهمیدند. لفظ هم مال من خداست پیغمبر فقط واسطۀ در نقل است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ»ای مردم! این قرآنی که من فرستادم و در کتاب مکنون است هدایت است. این قرآنی که شفا، موعظه، تبیان و همۀ عظمت ها در آن است گله مند است. «أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ»[16]. «مُدهِنُون»از «دُهن»می آید یعنی روغن. با این قرآن سستی می کنید. به این قرآن، و این حدیث خدا، و این کتاب نور و این کتاب عظمت بی توجهی می کنید. «أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ»؛ آیا به این قرآن «أَنتُم مُّدْهِنُونَ»؛ «ادهان»یعنی تساهل، تهاون و سستی، بی توجهی می کنید؟ من اگر بخواهم یک قدری دسته بندی شده این بحث را تقدیم حضورتان کنم، فکر کنم ما به چهار – پنج شکل نسبت به قرآن ادهان و سستی داشته باشیم.

 

موارد تهاون نسبت به قرآن

  1. اینکه قرآن را نتواند بخواند. وقتی که به یک دانشجوی مسلمان، و یا آدمی که مدرک تحصیلی بالایی گرفته و هزاران اسم و فرمول را می داند، به او می گویی قرآن بخوان بلد نیست بخواند. اینکه آدم نتواند بخواند درد است، مصیبت است. عزیزان من، برادران، خواهران و جوان ها! آیه 20 سورۀ مزمل را ببینید، خداوند یک بار می گوید نماز و یک بار می گوید زکات اما دوبار می گوید: «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ».این کلمه در این آیه دوبار تکرار شده، نماز یک بار «أَقیمُوا الصَّلاةَ»و «وَ آتُوا الزَّکاة» اما عبارت «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» دوبار تکرار شده است. جوان عزیز! نوار قرآن در ماشینت بگذار حفظ می شوی، آقای عزیز! در مغازه ات، در محل کارت، در خانه ات گر چه سواد نداری، اگر قرآن بشنوی حفظ می شوی.

دستور امام صادق علیه السلام نسبت به قرآن

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ لاَ یَمُوتَ حَتَّی یَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ أَوْ یَکُونَ فِی تَعَلُّمِهِ»[17] مؤمن سزاوار نیست بیرد مگر اینکه قرآن را یاد گرفته باشد یا در حال یادگیری باشد. شبی یک آیه حفظ کنید در سال 365 آیه می شود. می گوید بی سوادم، پیرمردم، از سن من گذشته. شروع کن سوره های کوچک قرآن را حفظ کردن.

کشورهایی مثل سودان، نیجریه و برخی کشورهای دیگر، نظام اقتصادیشان با ما فاصله دارد اما حفظ قرآن فراوان دارند. یکی از موارد سستی به قرآن، فرا نگرفتن قرآن است. به خصوص دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، اهل تحصیل، صاحبان مدارک، اطباء و مهندسان، گاهی در یک جلسه دیده می شود قرآن را غلط می خوانند. کسانی که مدارک عالی دانشگاهی دارند خیلی ضعف است که نتوانند دست کم قرآن را از رو بخوانند. قرائت، حداقلِ علوم قرآن است.

سیرۀ حضرت امام (رحمه الله) در ماه رمضان

امام خمینی (رحمه الله) در ماه رمضان هر سه روز یک ختم قرآن می کرد، روزی ده جزء. اتفاقاً من روایت دیدم امام رضا علیه السلام فرمودند: من هر سه روز یک ختم قرآن می کنم اگر بیشتر هم بخواهم می توانم.[18]

اگر می توانی روزی ده جزء قرآن بخوان، اگر نمی توانی کمتر، یک جزء، یک جزء نه، روزی چند آیه بخوان. در حدیث است اگر شخصی روزی پنجاه آیه از قرآن بخواند از غافلین نوشته نمی شود. «أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ»[19].«ادهان»به قرآن چیست؟ اول اینکه بلد نباشی قرآن بخوانی.

  1. اینکه قرآن بخوانی ولی تدبر نکنی: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»[20].«قُلْ هُوَ اللَّهُ»را بخوان، یک سوره از قرآن را بخوان اما در آن تدبر کن. تدبر خودش یک جایگاه ویژه دارد.

تدبر ابوطلحۀ انصاری

ابوطلحۀ انصاری قرآن می خواند تا رسید به این آیه: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ»[21] ای مردم! نیکی آن است که آن چیزی را که دوست داری در راه خدا بدهی.

دوباره آیه را خواند: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ…»در فکر فرو رفت. من چه دارم که خیلی دوستش دارم؟ باغی در مدینه داشت، آن باغ چشمۀ آبی جاری با درآمد بالایی داشت. باغش زبانزد بود، یک باغ پر آب و پر محصول داشت. خدمت پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلّم آمد و عرض کرد: یا رسول الله! این باغ مما تحبون است، من خیلی دوستش دارم. همین را می خواهم انفاق کنم. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: این کار سودمندی است. این معاملۀ پرفایده ای با خداوند است. اما توصیه من این است که به خویشاوندان خود انفاق کن.[22]

انسان باید کمک و رفع نیاز را اول از بستگان خود شروع کند. لذا باغ را به آنها داد. این می شود استفاده از قرآن، «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ».[23]

بصیرت قرآنی

مورد اول: من خاطره ای از یک آقای ژاپنی خواندم خیلی جالب بود. یک دانشمند ژاپنی به نام «کامورا»که مسلمان شده بود، گفته: من خودم تحقیق کردم. با یک مهندس مسلمان رفیق شدم و سرانجام مسلمان شدم. دو تا دختر داشتم که در توکیو تحصیل می کردند و خیلی دوست داشتم اینها هم مثل من مسلمان شوند اما مسیحی بودند. به این رفیق مهندسم – که مسلمان است – گفتم می شود به خانۀ ما بیایی و برای دخترانم صحبت کنی، شاید اینها را جذب اسلام کنی.

ایشان به منزل ما در توکیو آمد و با دخترها گفت وگو کرد. یکی از دخترها از رفیق من پرسید: اول بگو نظر قرآن شما راجع به زن چیست؟ فهمیدم ذهن اینها را با شبهه افکنی مسموم کرده اند که مثلاً در قرآن حقوق زنان نادیده گرفته شده و از این قبیل شبهه ها – اکنون هجمه­ها علیه دین اسلام زیاد است. خود آنها زن را به یک کالا، به یک ابزار و وسیلۀ جذب شهوت، لاابالی گری و اباهی گری تبدیل کرده اند. –

من به ایشان گفتم: اسلام برای زنان کرامت قائل است و آیه 35 سوره احزاب را نوشتم و به آنها دادم:

«إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا».

خداوند در این آیه در ده مورد زن و مرد را در کنار هم گذاشته: مسلمان، صابر، ذاکر، صادق و…

هفتۀ بعد آمدند گفتند: ما می خواهیم مسلمان شویم. عجب کرامتی! تدبر در این آیه ما را به اسلام کشاند.

البته چون مخارج مرد بیشتر است، ارثش هم بیشتر است. کسی که مرد خانه اش را از دست بدهد باید زندگی اش تأمین شود، زن، مادر، فرزند. به همین خاطر دیۀ مرد بیشتر است.

آقای کومورا در مصاحبه اش در این مجله می گوید: تدبر در قرآن، دخترهای من را مسلمان کرد و به رسالت پیغمبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) اعتقاد پیدا کردند.[24]

مورد دوم: قیس بن عاصم کافر بود، خدمت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم سوره الرحمن را برایش خواند.

قیس عرضه داشت: یک بار دیگر تکرار کنید. پیامبر تا سه مرتبه سورۀ الرحمن را خواند و قیس مسلمان شد. این می شود تدبر در قرآن.

  1. قرائت قرآن سبب ازدیاد ایمان: خداوند در سورۀ انفال می فرماید: «وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا»[25]. وظیفۀ دیگر ما که به قرآن سستی نشود این است که هرگاه خوانده می شود باید ایمان انسان زیاد شود. مصیبت دیده وقتی قرآن می خواند باید صبور شود. کسی که ترسیده وقتی قرآن می خواند باید آرام شود. انسان حریص وقتی قرآن می خواند باید حرصش از بین برود، این خیلی مهم است.

مورد سوم: پسر جوان مرحوم آیة الله سید عبدالله شوشتری از دنیا رفت. آن زمان ایشان امامت جمعه را به عهده داشت و همان روز هم موقع نماز جمعه بود. بلند شد به نماز جمعه آمد. سورۀ جمعه را در رکعت اول و سورۀ منافقون را در رکعت دوم خواند تا رسید به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»[26]؛ ای مردم! نه اولاد و نه مال، مانع ذکر خدا نشود. وقتی به این آیه رسید، ذهنش مشغول شد. دوباره آیه را خواند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا…»بار سوم خواند و نماز را به اتمام رساند. مستمعین آمدند سؤال کردند چرا این آیه را سه مرتبه خواندی؟

گفت: دفعۀ اول خواندم یاد داغ جوانم افتادم خیلی سخت بود. مرتبۀ دوم آرام شدم. خدا خودش می فرماید: مال و اولاد نباید مانع ذکر خدا شود. پس مرتبۀ سوم خواندم داغم به صفر رسید مثل اینکه داغی ندیدم و آرام شدم.

این است «زَادَتْهُم اِیماناً». اینکه قرآن کریم می فرماید: «اَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ»من البته موارد زیادی را یادداشت کرده ام. گفت:

                 گر در خانه کس است                          یک حرف بس است

قرائت، تدبر، ایمان و دواگرفتن از قرآن. مگر می شود یک انسان کینه ای، سورۀ یوسف را بخواند و کینه اش برطرف نشود؟! یک جوانِ شهوانی قصۀ یوسف را بخواند و شهواتش را مهار نکند؟! یک آدم مصیبت دیده، قصۀ ایوب را بخواند و صبر ایوب را نگیرد؟! یک انسان ثروتمند داستان قارون را بخواند، داستان سلیمان را بخواند و باز دنبال دنیا باشد؟!

عزیزان من! باید در زندگی ما پایۀ قرآن کارآمد شود. قرآن باید به روز شود. نه اینکه وقتی صدای قرآن را می شنوند بپرسند کی از دنیا رفته و یاد مصیبت و قبرستان بیافتند. عزیزان من! قرآن کتاب حیّ است. در حدیث است که: «الْقُرْآنُ حَیْ لا یَمُوتُ»[27] زنده ای است که نمی میرد. آن را نمیرانید.

همچنین روایت داریم قرآن غنای محض است، بی نیازی محض است؟ «لَوْ مَاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرآنُ مَعِی» [28]

امام سجاد (علیه السلام ) فرمودند: اگر همۀ عالم از دنیا بروند، ولی قرآن با من باشد، من نمی ترسم و وحشت نمی کنم.[29]

سخن گوته دربارۀ قرآن

اکنون می خواهم کلام یک غیر مسلمان را برایتان بگویم.

گوته، آن دانشمند آلمانی، شاعر و ریاضی دان بزرگ می گوید: من با قرآن خیلی بیگانه بودم، کشیش ها ما را ترسانده بودند. وقتی به قرآن مراجعه کردم دیدم این کتاب شایسته است جهان را اداره کند و سرانجام یک روز این کار را خواهد کرد.[30]

سخن گوستاولبون دربارۀ قرآن

گوستاولبون، دانشمند فرانسوی در کتاب «تاریخ اسلام و عرب»می گوید: زیباترین نظام اخلاقی را قرآن دارد. هر چه کتاب در اخلاق نوشته اند و هر چه کتاب آمده، هیچ کدام نظام اخلاقی قرآن را ندارد.

با قرآن مأنوس باشید قرآن شفاست، قرآن هدایت است، قرآن تبیان است. بنگریم چگونه درمان دردهایمان را از قرآن بگیریم؟ دیدم کتاب های بسیاری نوشته شده، مثلاً فرض کنید اگر سرت درد می کند دستت را روی شقیقه ات بگذار و هفت مرتبه آیه دوم و سوم سوره طلاق را بخوان.

اگر می خواهی ثروتمند شوی سورۀ واقعه را بخوان.

اگر می خواهی عذاب از میت برداشته شود، هفت مرتبه سورۀ «انا انزلناه»را بخوان. اینها را داریم اما بحث من این آثار نیست. این اثرها بر قرآن مترتب است. مرحوم علامه مجلسی می گوید: بر بیش از هزار مریض سورۀ حمد را خواندم، خوب شدند. اما بحث من این نیست، فراتر از این است.

مسایلی از جمله اضطراب، ترس، افسردگی، بهم ریختگی، ضعف اعصاب، سوءظن، بدبینی، روابط بد خانوادگی و نگرانی، امروزه گریبان گیر جامعۀ ما شده است که قرآن برای همۀ این موارد راهکار دارد. اما چگونه می شود از قرآن به دست آورد؟

«شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُور»، پنجاه و هفتمین آیه از سورۀ یونس است که این را ادعا کرده، اما چگونه می توان از قرآن بیرون آورد. امروز بحث من به مقدمه گذشت، ان شاءالله از فردا هر کدام از دردها را که بگویم درمانش را هم از قرآن خواهم گفت.

این دعای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بود: خدایا! صدر ما، قلب ما، زبان ما و وجود ما را با قرآن نورانی بفرما.

خدایا! این کتاب را در میان ما زنده و پویا و همۀ ما را عمل کنندۀ به آن قرار بده.

روضۀ قرآن خواندن سر امام حسین علیه السلام

آری قرآن احترام دارد. قرآن خوان هم احترام دارد. ابا عبدالله (علیه السلام) روز عاشورا زمانی که بالای سر حبیب آمد یک جمله فرمود. حبیب در یک شب یک ختم قرآن می کرد. کسانی که کربلا بودند فضایل زیادی داشتند؛ برخی اصحاب پیغمبر بودند و شجاعت زیادی داشتند. اما امام حسین (علیه السلام) بر این صفت حبیب دست گذاشت و فرمود: «لله درّک یا حبیب».

این عبارت روی قبرش نوشته شده است. من هر وقت کربلا می روم می گویم: ای حبیب تو کسی هستی که ابا عبدالله (علیه السلام) از تو تعریف کرد واسطه شو.

للهِ دَرّکَ یا حَبِیبُ     لقد کُنْتَ فاضِلا

ای حبیب! خدا اجرت بدهد تو فاضل بودی. در یک شب ختم قرآن می کردی.[31]

امام حسین (علیه السلام) از قرآن خوان تجلیل کرد آن هنگام که بالای سر قاری قرآن آمد، صورت بر صورتش گذاشت. یعنی ای مردم! قاری قرآن محترم است. قرآن خوان احترام دارد. خودش در جمله ای فرمود: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیْه».[32]

بالای سر همۀ شهدایی که آمد این آیه را خواند. روز عاشورا قرآن خواند. هر کس می آمد با او وداع کند، قرآن می خواند.

علی اکبر (علیه السلام) که به میدان می رفت به پشت سر او نگاه می کرد و قرآن می خواند: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا».[33]

حسین (علیه السلام) قرآن ناطق است، حسین (علیه السلام) ترجمان قرآن است، حسین (علیه السلام) تجلی قرآن است. من عرض می کنم یا ابا عبدالله! قرآن خوان را تکریم کردی، از قرآن تجلیل کردی، برای شهدا قرآن خواندی، شب عاشورا فرصت گرفتی تا نماز و قرآن بخوانی و دیگران را هم سفارش کردی قرآن را احترام کنند. اینها مسایلی بود که هم در روایات آمده و هم مردم کوفه و شام این روایات را شنیده بودند. لحظه ای که سر ابا عبدالله بالای نیزه شروع به خواندن قرآن کرد زید بن ارقم می گوید: من در غرفه بودم، شنیدم صدای قرآن می آید، با خود گفتم این صدا آشناست.

«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا»[34].

یک وقت نگاه کردم دیدم سر فرزند فاطمه (علیه السلام) است.[35]

رَأْسٌ زُهْرِیٌّ قَمَرِیٌّ     أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ الله[36]

نقل است همین طور که صدای قرآن شنیده می شد یک وقت زینب کبری (علیها السلام) خطبه اش را متوقف کرد. رو به برادر کرد و گفت:

مَا تَوَهَّمْتُ یَا شَقِیقَ فُؤَادِی     کَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَکْتُوبَا

برادر جان! همۀ مصیبت ها را دیدم. ببین چگونه دختر کوچکت دارد خیره خیره نگاه می کند. تو مرا توصیه به صبر کردی و من هم صبر می کنم. اما حسین جان:

یَا أَخِی فَاطِمَ الصَّغِیرَةَ کَلِّمْهَا     فَقَدْ کَادَ قَلَبُهَا أَنْ یَذُوبَا[37]

داداش، دو جمله با دختر کوچکت سخن بگو، می ترسم همین جا روح از بدنش جدا شود.

در تلاوت قرآن از دو لب لعل افشان     سنگ کوفیانش بود مزد خواندن قرآن

شاید گفته باشد عمه جان! مگر بابام قرآن نمی خواند، پس چرا سنگش می زنند؟!

وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.

[1] – یونس، 57.

[2] – طارق، 14 – 13

[3] – نحل، 89.

[4] – قال سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه وآله وسلّم یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ص یَقُولُ أَتَانِی جَبْرئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ سَیَکُونُ فِی أُمَّتِکَ فِتْنَتةٌ قُلْتُ فَمَا الْمَخْرَجُ مِنْها فَقَالَ کِتَابُ اللهِ فِیهِ بَیَانُ مَا قَبْلَکُمْ مِنْ خَیْرٍ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ وَ حُکْمُ مَا بَیْنَکُم

[5] – نهج البلاغه، خطبه 176

[6] – بحارالانوار، ج 89، ص 179

[7] – التهذیب، ج 6، ص 121

[8] – نهج البلاغه، 204

[9] – واقعه، 76 – 75.

[10] – تین، 1.

[11] – واقعه، 77.

[12] – همان، 78

[13] – همان، 79

[14] – اسراء، 82.

[15] – واقعه، 80

[16] – همان، 81.

[17] – بحارالانوار، ج 89، ص 189.

[18] – المناقب، ج4، ص 360.

[19] – واقعه، 81.

[20] – نساء، 82.

[21] – آل عمران، 92.

[22] – مجمع البیان و صحیح بخاری و مسلم ذیل آیه.

[23] – نساء: 82

[24] – جاذبه قرآن، علی کریمی جهرمی، ص 77.

[25] – انفال، 2.

[26] – منافقون، 9

[27] – منافقون، 9

[28] – وسائل الشیعه، ج6، ص 168

[29] – کافی، ج2، ص 602

[30] – پنج گام، ص 200.

[31] – در کربلا چه گذشت، ترجمه نفس المهموم، ص 248.

[32] – احزاب، 23.

[33] – آل عمران، 33.

[34] – کهف، 9.

[35] – در کربلا چه گذشت، ترجمه نفس المهموم، ص 377؛ منتهی الآمال، ص 571.

[36] – بحارالانوار، ج 45، ص 114.

[37] – بحارالانوار، ج 45، ص 115.

فضيلت ماه رمضان

حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد

 قال رسول الله : «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[1]

دريـغا که فصل جواني گذشت                  به لـهـو و لـعب زندگاني گذشت

دريـغـا بي مـا بـسـي روزگـار                  برويـد گل و بـشـکـفـد نوبهار

کساني که از ما به غيب اندرند                   بيايند و بـر خـاک ما بگـذرند

بسي تيرو دي ماه وارديبهشت                    بيايد که ما خاک باشيم وخشت

چرادل بر اين کاروان گه نهيم                    که ياران برفتند و ما در رهيم

بـيـا تـا بـرآريـم دسـتـي ز دل                  که نـتـوان برآورد فردا زگل

فوائد صلوات

يکي از اعمال مبارک رمضان در ميان مستحبات ذکر صلوات است در خيلي از روايات صلوات ، کلمه مداومت آمده است «من أكثر فيه من الصلاة عليَّ ثقل الله ميزانه يوم تخفف الموازين»[2] پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر کسي در دنيا زياد صلوات بفرستد خدا در قيامت ميزان حسناتش را سنگين مي کند روزي که همه ميزان ها سبک است «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَهُوَ فىِ عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ»[3] اگر کسي ميزان حسناتش سنگين باشد او در بهشت دائماً در خوشي خواهد بود و اگر کسي ميزان حسناتش سبک باشد نعوذ بالله جايگاهش جهنم خواهد بود.

ارزش اعمال در آخرت

در قيامت همه اعمال انسان ها را سنجش و ارزش يابي و وزن مي کنند «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»[4] همه مان را ارزيابي مي کنند مي گويند زماني هارون در حمام خلوت کرده بود، بهلول وارد حمام شد به بهلول گفت من هارون خليفه زمان هستم و کل اين سرزمين زير سلطه من است، فکر مي کني من چقدر ارزش دارم. بهلول نگاهي کرد و گفت فکر نکنم بيشتر از پنجاه درهم ارزش داشته باشي. هارون گفت پنجاه درهم که فقط پول لُنگي است که به خودم بسته ام. بهلول گفت من هم همان را حساب کردم خودت که قيمت نداري تو هيزم آتش جهنم هستي روز قيامت سنجش مي شود که انسان ها به کدام درجه لياقت دارند بعضي ها هستند که اهل بهشت هستند و بعضي هم لياقتشان فقط جهنم است.

وجوب شکر نعمت

امام جواد علیه السلام مي فرمايد «نِعْمَةٌ لَا تُشْكَرُ كَسَيِّئَةٍ لَا تُغْفَرُ»[5] اگر کسي نعمتي را شکرگذاري نکند مانند گناه نابخشودني است يعني انسان بايد به نعمت هايي که خدا داده است شکرگذاري کند «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ»[6] ميليون ها انسان کافرند و خدا را نمي شناسند ولي خدا به ما عنايت کرده که خدا را بشناسيم و نماز بخوانيم و روزه بگيرم و از خدا بخواهيم که نعمتش را بر ما تمام کند و آن اين است ما را توفيق دهد اعمالمان را با اخلاص و براي رضايت خدا انجام بدهيم در اين دنيا هيچ وقت از وليّمان امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف غافل نشويم. خيلي از مريض ها هستند که آرزو دارند که کاش سالم بودند و آنها هم مي توانستند روزه بگيرند و در اين مراسم شرکت کنند.

راضي بودن به رضاي الهي

بدانيم که همه عالم در قبضه مشيت خداست آن چه که در اختيار ما نيست و مشکلاتي که خودمان مقصر آن نيستيم و دست خداست بايد راضي باشيم و هميشه بگوييم «الحمد للّه على كل حال»[7]  «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ نِعْمَةٍ»[8]  «الحمد للّه كما هو اهله»[9]. اين را بدانيم که خدا هيچ وقت بد بنده را نمي خواهد و اگر هم بلايي را مي فرستد براي پاک کردنش از غبار گناه است.

هميشه دعايمان اين باشد که خدايا ما را توفيق بده که در زندگي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت عليهم السلام الگو بگيريم و بنده تو باشيم و عرض کنيم خدايا توفيق بده که در آخرت هم با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيتش عليهم السلام محشور بشويم.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست      عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقيست          به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست

از اين نظر که همه موجودات مخلوق خدا هستند اگر انسان عاشق عالم بشود، عين توحيد است. ابولهب که اسمش در قرآن آمده است نمي شود بي وضو به اسمش دست زد هر چند که خدا هم لعنتش کرده است و ما هم بايد لعنش کنيم.

گر رود سر برنگردد سرنوشت             ايـن سـخـن  با آب زر بـايـد نوشت

سرنوشت ما به دست ديگريست          خوشنويس است و نخواهد بد نوشت

فضيلت زمانها و مکانهای خاص

يکي از سيره هاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ما اين بود که مردم را براي رمضان و اعمالش آماده مي کردند «هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ»[10]

همه زمان ها براي خداست ولي ماه رمضان کرامت ويژه اي دارد «سَيِّدُ الشُّهُورِ»[11] است يعني آقاي همه ماه ها است شب قدر يک شب است ولي از هزار ماه فضيلتش بيشتر است که يک سوره مستقل خدا در منقبت اين شب نازل کرده است.

همه مکان ها براي خداست ولي مسجد و مشاهد مشرّفه و خانه خدا يک شرافت خاص نسبت به مکانهاي ديگر دارند همه مسلمانها اگر مستطيع شدند واجب است براي زيارت خانه خدا بروند و حجرالاسود را ببوسند و زيارت کنند.

همه مخلوقات براي خدا هستند اما پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ما گل سرسبد همه مخلوقات همه انبيا و اوليا هستند «أَنَّهُ سَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ»[12] اما پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم بهترين عبد کامل خداست «يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ خَلِيلِي وَ حَبِيبِي وَ صَفِيِّي وَ خِيَرَتِي مِنْ خَلْقِي أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَيَّ»[13]

ویژگی خاص ماه رمضان

ماه مبارک رمضان ويژگي هاي مهمي دارد که مخصوص خودش است. يک ويژگي بسيار مهمي که دارد اين است که ماه برکت است. گاهي آدم از مالي که به دست آورده استفاده زيادي مي کند ولي برخي اوقات برکت ندارد.

آيت الله استادي نقل کرده است: که يک آقايي به يک مرجعي خمسي داد و اين پول وقتي به دست اين مرجع رسيد خيلي از گره ها را باز کرد براي خيلي ها جهاز تهيه شد خيلي از نيازمندان نيازشان برطرف شد. مرجع پرس و جو کرد که صاحب اين مال چه کسي است. فهميدند صاحب مال يک سرهنگي است شخصي را از طرف دفتر براي ديدن اين سرهنگ به تهران رفت مي گفت که ظاهر زندگيش نشان نمي دادکه آدم با برکتي باشد سؤال کرد که شما در زندگي تان چه کرديد که اين همه برکت داريد. سرهنگ تعريف مي کند که در اوايل ازدواجش خانمش معلول و زمين گير مي شود ولي به خاطر خدا با اين زن مي سازد و از او پرستاري مي کند و خدا هم به او اين لطف و عنايت را مي کند.

اين ماه مبارک آن قدر برکت دارد که خدا فرموده هر کسي يک آيه در اين ماه بخواند مانند اين است که يک ختم قرآن در ماه هاي ديگر کرده باشد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر کسي در اين ماه دو رکعت نماز مستحب بخواند برايش برات آزادي از آتش جهنم داده خواهد شد.

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «لو يعلم العباد ما في رمضان لتمنت أن يكون رمضان سنة»[14] يعني اگر مردم مي فهميدند که در ماه رمضان چه خبر است آرزو مي کردند که اي کاش همه ماه هاي سال رمضان بود.

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: «فضيلت ماه رمضان بر ديگر ماه ها مثل برتري ما امامان عليهم السلام بر انسان هاي ديگر است». آيا مي شود امام را با کسي مقايسه کنيم؟ مي شود امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را با کسي مقايسه کرد؟ يک موي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف برتر از تمامي عالم است. اصلا برکات عالم به برکت اين آقا است. «لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ»[15]

ذکر مصيبت حضرت زهرا علیها السلام

اگر قبر حضرت زهرا علیها السلام مخفي شد خدا يک قبر ديگر و يک فاطمه ديگر که قائم مقام آن فاطمه است در شهر قم ظاهر کرده که مردم از اينجا با حضرت زهرا علیها السلام ارتباط برقرار کنند حضرت معصومه علیها السلام فاطمه ثاني است.

امام يازدهم عليه السلام فرمود که ما حجت خدا بر خلق هستيم ولي مادرمان فاطمه زهرا علیها السلام حجت بر ماست. يعني بر امامان عليهم السلام مي تواند فرمان دهد. روايت داريم که روز قيامت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در صحراي محشر پيراهن غرق به خون اباعبدالله عليه السلام را مي آورد و مي فرمايد خدايا تو حکم کن بين کساني که به فرزندم، به حسينم جرم و جنايت کردند و بعد اين دعا را مي خوانند «اللهم اشفعني فيمن بکي علي الحسين» اي خدا هر کس براي حسينم گريه کرده من مي خواهم شفاعتش کنم شفاعت من را بپذير. خدمت عالم بزرگي در اصفهان بودم به ايشان گفتم آقا شما پير شده ايد در شب اول قبر و قيامت اميدتان به چه است فرمودند فلاني اميدم به گريه هايي که براي حضرت فاطمه زهرا علیها السلام کرده ام و به محبت حضرت است.

اما چه گذشت به دل اميرالمؤمنين عليه السلام آن لحظاتي که بدن حضرت زهرا علیها السلام را به قبر گذاشت. ديد محرمي نيست به او کمک کند اما ديد دست هايي شبيه دست هاي پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم ظاهر شد گفت علي جان امانت ما را بده آقا وارد قبر شدند بدن آزرده حضرت زهرا علیها السلام را در قبر گذاشتند.

اي خدا در نيمه هاي شب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چه دلي داشت در نيمه هاي شب صورت آزرده حضرت زهرا علیها السلام را بر روي خاک گذاشت. آقا از قبر بيرون آمدند و روي قبر را پوشاندند. با دست مبارک روي زهرا علیها السلام خاک ريخت. اما بعد از دفن شدن همه غم هاي عالم بر دل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام هجوم آورد. چکار کند تا دلش آرام بگيرد. يک وقت آقا خم شد و صورت به خاک قبر زهرا علیها السلام گذاشت. کربلا هم حضرت اباعبدالله عليه السلام کنار بدن علي اکبر عليه السلام دلش آرام نشد ديدند خم شد و صورت به صورت علي گذاشت. «لاحول ولاقوة الا بالله»[16]

[1] – وسائل الشيعة / شيخ حرعاملي / 10 / 313 / 18- باب تأكد استحباب الاجتهاد في…ص:303.

[2] – فضائل الأشهرالثلاثة / شيخ صدوق / 77 / كتاب فضائل شهر رمضان….. / ص: 71.

[3] – سورة القارعه:6،7

[4] – الأعراف: 8.

[5] – بحارالأنوار / مجلسي / 68 / 53 / باب 61- الشكر….. / ص: 18.

[6] – الأعراف: 43.

[7] – الأخلاق / سيدعبدالله شبر / 1 / 237 / (الفصل الأول فى فضله….. / ص: 235.

[8] – وسائل الشيعة / شيخ حرعاملي / 7 / 223 / 48- باب نبذة مما يستحب أن يقال كل يوم…ص:219.

[9] – شرح دعاى صباح(خوئى) / 1 / 42 / تحقيق عرشى و تنبيه سماوى….. / ص: 39.

[10] – أمالي الصدوق / 93 / المجلس العشرون ….ص:93.

[11] – الكافي / شيخ کليني / 4 / 67 / باب فضل شهر رمضان….. / ص: 65.

[12] – من لايحضره الفقيه / شيخ صدوق / 2 / 602 / باب زيارة قبر الرضا أبي الحسن…ص:602.

[13] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار / مجلسي / ج 25 / 19 / باب 1 بدو أرواحهم و أنوارهم و طينتهم ع و أنهم من نور واحد….. / ص: 1.

[14] – فضائل الأشهرالثلاثة / شيخ صدوق / 140 / خبر وداع شهر رمضان….. / ص: 139.

[15] – وسائل الشيعة / شيخ حرعاملي / 10 / 312 / 18- باب تأكد استحباب الاجتهاد في…ص:303.

[16]– الكافي / شيخ کليني / 1 / 230 / باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله…ص:230

فضیلت شب قدر و اعمال آن

الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی نبیّه و صفیّه و نجیبه محمّد سیّد الانبیاء و المرسلین و علی عترته الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم من الآن الی قیام یوم الدین.

قال الله تبارک و تعالی فی کتابه المجید و فرقانه الحمید:

بسم الله الرحمن الرحیم انّا انزلناه فی لیّلة القدر و ما أدراک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر تنزّل الملائکة والروح فیها بإذن ربّهم من کل أمر سلام هی حتّی مطلع الفجر.[1]

به نام خداوند بخشنده مهربان به یقین ما (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم و تو چه می دانی شب قدر چیست؟! شب قدر بهتر از هزار ماه است فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای تقدیر هر امری نازل می شوند شبی است سلامت برکت و رحمت تا طلوع فجر.[2]

خداوند در سوره مبارکه قدر می فرماید ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.

امشب شب قدر، شب شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام، شب بسیار عظیم و ارزشمندی است هر که در این شب از خداوند متعال چیزی تقاضا کند خداوند خواسته های او را برآورده می کند و موضوع سخن ما سه بخش دارد.

بخش اول : فضیلت ماه رمضان و شب قدر

در فضیلت ماه رمضان و شب قدر پیامبر گرامی می فرماید:

«نوم الصائم عبادة و صمته تسبیح و دعاؤه مستجاب و عمله مضاعف ان للصائم عند افطاره دعوة لاتردّ». [3]

یعنی خواب روزه دار عبادت، سكوت او تسبيح، دعايش پذيرفته و عملش دو چندان است. دعاى روزه دار به هنگام افطار از درگاه خدا رد نمی شود.

1- شب قدر شب نزول قرآن است «انّا انزلناه فی لیلة القدر» و یا «شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن»[4]

قرآن کتابی است جهانی «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة»[5] قرآن کتابی است کامل و همیشگی «تبیانا لکل شیء»[6] که هدایت و قانون بشر می باشد «الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین»[7]

2- شب فرود آمدن ملائکه های رحمت است : «تنزل الملائکة و الروح فیها بإذن ربّهم من کل امر»[8]

3- شب قدر شب خیر، شب برکت و رحمت است «لیلة القدر خیر من الف شهر»[9]

4- شب قدر، شب سلامت و شب مقدرات است «سلام هی حتّی مطلع الفجر»[10] پس شب قدر شب اندازه گیری است خداوند متعال در آن شب حوادث سال را یعنی از این شب تا شب قدر دیگر ؛ زندگی، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیز های دیگر را مقدر می نماید.[11]

5– شب قدر، شب استغفار و قبول توبه است امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

«لكل داءٍ دواءٌ و دواءُ الذُنوب الاستغفار»[12] براي بهبودي هر دردي دوائي است و براي جبران گناهان طلب مغفرت مي‌باشد.

6- شب استجابت دعا است «دعاؤه مستجاب» پس ما دعایی می کنیم و شما آمین بگویید تا به برکت آمین شما عزاداران تمام دعاهای ما مستجاب شود.

بخش دوم : اعمال شب قدر

1- غسل مستحب است وقت انجام غسل نزدیک غروب آفتاب است؛

2- خواندن دو رکعت نماز شب قدر، که در هر رکعت اول بعد از حمد هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از نماز هفتاد مرتبه «استغفر الله و اتوب الیه» بگوید؛

3- احیاء و شب زنده داری است؛

4- قرآن را به سر بگذارد؛

5- زیارت امام حسین علیه السلام است؛

6- خواندن نماز صد رکعت است؛

7- خواندن دعای مخصوص شب قدر و دعای جوشن کبیر است.

بخش سوم: شهادت مظلوم عالم حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام

طبق روایت وارده شب نوزدهم ماه مبارک رمضان امام عالی مقام در خانه ام کلثوم مهمان بود موقع افطار سه لقمه غذا خورد سپس به عبادت پرداخت و هر چه طلوع فجر نزدیک می شد تشویش و ناراحتی ایشان بیشتر می شد ام کلثوم پرسید پدر جان چرا امشب مضطرب هستید فرمود دخترم احساس می کنم که لقای حق فرا رسیده است نزدیک سحر امام برای ادای نماز صبح به مسجد رفت اذان صبح گفت و خفتگان را بیدار نمود و ابن ملجم را نیز بیدار کرد سپس به محراب رفت به نماز ایستاد و در سجده آخر ابن ملجم با شمشیر زهر آلود ضربتی به سر مبارک فرود آورد و فرق مبارکش را تا پیشانی شکافت و خون از سر مبارک علی علیه السلام جاری شد و محاسن شریف رنگین شد و در آن حال فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله فزت و ربّ الکعبه» در آن هنگام بین زمین آسمان ندا آمد و می گفت: «تهدمت والله ارکان الهدی و انطمست اعلام التقی و انفصمت العروة الوثقی قتل ابن عم المصطفی قتل علی المرتضی قتله الاشقیاء»

با این صدا حسنین هراسان از خانه به مسجد دویدند امام را در گلیم گذاشته به خانه آوردند و طبیب را خبر کرد[13] وقتی طبیب زخم سر را مشاهده کرد شاعر می گوید

طبیبا وا مکن زخم سرم را             مسوزان قلب زینب دخترم را

طبیب زخم سر مبارک را نگاه کرد گفت این زخم قابل علاج نیست زیرا زخم شمشیر زهر آلود به مغزش رسیده و امید خوب شدن نیست و چنین شبی امام المتقین به لقاء الله پیوست و بنابر وصیت خود آن حضرت شبانه دفن کرد اما «لایوم کیومک یا اباعبدالله الحسین» وقتی ظهر عاشورا امام عالی مقام به شهادت رسید و اهل بیت را به اسارت بردند و بدن های نازنین شان بدون غسل و کفن ماند وقتی زینب کبری وارد قتلگاه شد با صدای اندوهگین می گریست و می فرمود:

«وامحمداه، صلی علیک ملیک السّماء هذا حسین بالعراء، مرمّل بالدّماء، مقطّع الاعضاء واثکلاه و بناتک سبایا الی الله المشتکی و الی محمد المصطفی و الی علیّ المرتضی و الی فاطمة الزهراء و الی حمزة سیدالشهداء وا محمداه، و هذا حسین بالعراء تسفی علیه ریح الصباء، قتل اولاد البغاء، واحزناه، وا کرباه، یااباعبدالله، الیوم مات جدی رسول الله، یا اصحاب محمد، هؤلاء ذریّة المصطفی یساقون سوق السبایا»[14]

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

[1].  قدر 1 -5

[2]. ترجمه آیت الله مکارم شیرازی

[3] . میزان الحکمۀ، ری شهری ، ج 5 ، ص 468

[4]. بقره ، 185 .

[5] .آل عمران ، 64 .

.[6] نحل ، 89 .

[7]. بقره 1 -2 .

[8]. قدر، 4 .

.[9] قدر ، 3 .

.[10] قدر ، 5 .

.[11] ترجمه المیزان ، ج 20 ، 559 .

[12]. وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 354 .

علی کیست؟، فضل الله کمپانی  [13]

لهوف، سید ابن طاووس [14]

فضیلت دعا و راز و نیاز با خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق أجمعین و الصلاة و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیّه سیدنا و نبینا و مولانا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین.

قال الله الحکیم فی کتاب الکریم : «و قال ربکم ادعونی استجب لکم إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین». [1]

فضیلت دعا و راز و نیاز با خدا

معنای دعا

موضوع صحبتم درباره فضیلت دعا و مناجات با خداست، دعا به معنای خواندن، درخواست و طلبیدن است. در اصطلاح فرهنگ و علوم اسلامی، دعا خواندن و خواستن از پروردگار عالم است؛ بلکه خواندنی است که از روی صدق و اخلاص، اصرار و الحاح و عجز و التماس باشد. خواندنی که نشان دهنده نیاز انسان و یا ترس از محیط ستم ستمگران و فشارهای روحی در زندگی است. بنابراین بسیاری از اوقات، قطرات اشک دعا کننده گواه صادقی بر دلدادگی، عشق و پرستش و نیازمندیش به درگاه خداوند متعال است.

حنان بن سدیر می گوید به امام باقر علیه السلام عرض کردم : کدام عبادت بهتر است؟

در جوابم فرمود: «ما من شئ أفضل عندالله عزوجل من أن یسأل و یطلب مما عنده»[2] هیچ چیزی نزد خدای عزّوجلّ با ارزش تر از این نیست که بنده ای از خدا طلب حاجت نماید.

لذا خداوند سبحان در آیه ای که در صدر سخنانم عنوان کردم، می فرماید:

(مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم) و از این آیه ‌شریفه چند نکته استفاده می شود:

اول : اینکه دعا کردن محبوب الهی است و خواست خود اوست یعنی خدا دعا کردن را دوست دارد.

دوم : اینکه بعد از دعا کردن بلافاصله وعده اجابت داده شده است.

ولی می دانیم این وعده یک وعده مشروط است نه مطلق، زیرا دعایی به هدف اجابت می رسد که شرایط لازم در خود دعا و دعا کننده موجود باشد.

 سوم: اینکه دعا خود یک نوع عبادت است چرا که در ذیل همین آیه واژه عبادت بر دعا اطلاق شده آنجا که می فرماید: «إنّ ألّذینَ یَستکبِرونَ عَن عِبادَتی» و این جمله تهدید شدید به کسانی است که از دعا کردن خوداری می کنند که می فرماید:«کسانی که از عبادت من استکبار می ورزند به زودی با ذلت و خواری وارد دوزخ می شوند».

و خداوند متعال در آیه دیگر می فرماید:

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَ لْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»[3]

در شأن نزول این آیه شریفه گفته اند: کسی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید:

آیا خدای ما نزدیک است تا آهسته با او مناجات کنیم یا دور است تا با صدای بلند او را بخوانیم که این آیه شریفه نازل شد و به آنها پاسخ داد: خدا به بندگانش نزدیک است.[4]

 و در جای دیگر می فرماید: «و نحن أقرب الیه من حبل الورید» خداوند از رگ گردن به شما نزدیک تر است.[5]

نکته جالب اینکه خداوند در آیه 186سوره بقره هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و هفت بار به بندگان، و از این راه نهایت پیوستگی و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است.

امام صادق علیه‌السلام می فرماید: در نزد خداوند مقاماتی است که بدون دعا کسی به آن نمی رسد.[6]

و در حسن ختام عرایضم حدیث بسیار تکان دهنده ای را از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهمیت فوق العاده دعا، و راز و نیاز به درگاه خالق بی نیاز باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«إذا فرغ العبد عن الصلاة و لم یسأل الله حاجة یقول الله للملائکة انظروا إلی هذا عبدی أدی فریضتی و لم یسأل عنی حاجته کأنه غنی عنی خذوا صلوته فاضربوا بها وجهه».[7]

کسی که نماز بخواند و از خدا حاجتی را در خواست نکند. خدای متعال به فرشتگانش می فرماید: به این بنده‌ من نگاه کنید فریضه مرا انجام داد ولی چیزی از من نخواست گویا از من بی نیاز گشته است، نماز او را بگیرید و بر صورتش بزنید.

ذکر مصیبت مسلم بن عقیل علیه السلام

بیا حال مرا در کوچه ها امشب  تماشا کن

برای میهمان کوفیان جایی مهیا کن

چو شمعی در ره عشقت سراپا سوختم خود را

بیا پروانۀ سربازیم ای شاه امضاء کن

نمی گویم میا کوفه ولی سربسته می گویم

اگر همراه آری اکبرت را فکر لیلا کن

از همین جا دل ‌ها را روانه  حرم مسلم بن عقیل علیه السلام کنیم، ان شاء الله برویم کوفه کنار قبر مسلم بن عقیل، از آنجا هم برویم کربلا کنار قبر ابی عبدالله علیه السلام، وقتی مسلم بن عقیل وارد کوفه شد کوفیان به استقبالش آمدند، گفتند بوی حسین آمده، نائب حسین آمده، هیجده هزار نفر با مسلم بن عقیل علیه السلام بیعت کردند، هر کسی می گفت : آقا یک شبی هم خانه‌ ما بیا.

اما توطئه دشمن به جایی رسید وقتی خواست از مسجد بیرون بیاید دید همه مردم دارند دسته دسته می روند هر مادری دست جوانش را می گرفت و می برد خانه، در خانه اش را می بست.

یک وقت مسلم بن عقیل علیه السلام دید خودش تنها مانده، دنیا پرست ها همه رفتند نائب حسین فاطمه را تنها گذاشتند. میان کوچه های کوفه حیران مانده.

 مسلم بن عقیل یکه و تنها میان کوچه های کوفه می گردد همان هایی که روز اول می گفتند بیا خانه ما، قدمت روی چشم ما، همانها در خانه را به روی مسلم بستند.

آقا میان کوچه ها قدم می زد، کنار خانه ای ایستاد استراحتی کند بانویی در را باز کرد تا از فرزندش خبری بگیرد. آن بانو«طوعه» نام داشت یک وقت دید یک آقایی کنار دیوار خانه اش ایستاده، عرض کرد آقا چرا اینجا ایستاده ای؟ فرمود: خانم تشنه ام مقداری آب برایم بیاور، ظرف آب آورد به مسلم داد آقا آب را نوشید، بعد در همان جا نشست عرض کرد آقا چرا به خانه ات نمی روی؟ مگر نمی دانی شهر حکومت نظامی است؟ یک وقت صدا زد:

خانم من در این شهر خانه ندارم، دراین شهر غریبم. پرسید آقا مگر شما چه کسی هستید؟ فرمود:  من مسلم بن عقیل، نائب حسینم تا نام حضرت مسلم را شنید عرض کرد بفرمائید، خانه، خانه شماست، استقبال کرد، طوعه از مسلم پذیرائی کرد، یک شب در خانه طوعه مهمان بود.

طوعه می گوید: هر وقت بیدار شدم دیدم آقا با خالق یکتا مناجات می کند، صبح شد اطراف خانه را محاصره کردند آقا خداحافظی کردند فرمود ساعات آخر عمر من است دیشب مقداری خوابیدم در عالم خواب عمویم امیرمؤمنان علی علیه السلام را دیدم به من فرمود: الوحا الوحا، العجل، العجل، زود با شتاب به سوی ما بیا (مسلم ناراحت نباش فردا شب مهمان مایی).

شمشیر به دست گرفت در کوچه های کوفه شروع به مبارزه کرد مگر می توانند در مقابل مسلم مقاومت کنند؟! بعضی می گویند: خط امان به مسلم دادند، بعضی می گویند: چاهی جلو راه مسلم حفر کردند آنان به هر شکلی بود مسلم را دستگیر کردند. همان هایی که روز اول آقا را احترام می کردند حالا از بالای بام سنگ می زدند آتش می ریختند وقتی مسلم بن عقیل دستگیر شد صورتش خون آلود بود.

دستهایش را بستند مسلم را بالای بام دارالاماره آوردند، همه مردم جمع شده بودند دیدند آقا گریه می کند گفتند تو که می گفتی از مرگ نمی ترسی (با این همه شجاعت) چرا گریه می کنی؟ فرمود:

من برای خودم گریه نمی کنم بلکه برای آن آقایی گریه می کنم که با زن و بچه هایش به سوی شما می آید من برای غریبی امام حسین علیه السلام گریه می کنم.

طولی نکشید یک وقت دیدند بدن بی سر مسلم از بالای بام دارالاماره به زمین افتاد.

اما «لایوم کیومک یا أبا عبدالله»، اگر سر مسلم را از تن جدا کردند آنجا دخترش نبود بدن بی سر بابا را ببیند خواهرش نبود ببیند ای کاش زینب کبری سلام الله علیها هم در کربلا نمی بود که ببیند بدن بی سر برادرش امام حسین علیه السلام زیر سم اسبها، سرش بالای نیزه هاست.

سری به نیزه بلند است در برابر زینب                           خدا کند که نباشد سر برادر زینب

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

[1]. غافر/ 60

[2]. وسایل الشیعه، ج7، ص30

[3] . بقره/186

[4].  تفسیر نمونه، ج1، ص466

[5].  ق/16

[6].  اصول کافی محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 338، ح 3

[7] بحارالأنوار، ج 82، ص 325، ح 18

عفو و گذشت امام علی علیه السلام

برخی از اوصاف امام علی علیه السلام

حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»[1].

«قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم : عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ»[2].

از  عـلـی آمـوز  اخـلاص عـمـل              شــیـر حــق را دان مـنزه از دغـل

در قـضـا بـر پهـلوانی دست یافت             زود شمـشیری بـر آورد و شـتـافت

او  خـدو انـداخـت بر روی عـلـی            افـتـخـار هــر ولـی و هــر وصـی

او خدو انداخـت بر روی کـه ماه               سـجـده آرد پیـش او در سـجده گاه

در زمان انداخت شمشیر آن علی               کــرد او انــدر قـضــایـش کـاهـلـی

ای علـی ای آنـکه جـمـله دیده ای           شـمـه ای وا گـو ازآنـچه دیــده ای

تیغ حلمت جان ما را چـاک کرد               آب عـلـمـت جان مـا راپـاک کـرد

در شجاعـت شـیر ربـانـی اسـتی              درمـروت خـود که دانـد کـیـسـتی

تو به تاریـکـی علـی را دیـده ای              زین سبب غیری بر او بگزیده ای

راز بـگشـا ای عـلـی مـرتـضی                ای پس از سوء القضا حسن القضا

گفت من تیـغ از پی حق مـیزنم                 بـنـده  حــقـم  نـه  مــامـور  تــنـم

شـیـر حقـم نـیستـم شیـر هـوی              فـعل مـن بر قـول مـن بـاشـد قواه

رخت خود را ازمیان برداشتم                   غـیـر حـق را مـن عـدم انـگاشـتم

ما عـدمـهـاییم هـستی ها نه ما                 تـو وجـود مـطلـقـی هـسـتـی مـا

سه عمل با فضیلت:

  • ذکر صلوات؛
  • آب دادن به تشنه‌گان؛
  • دوستی علی بن ابی طالب(ع).

پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلم گاهی در جمع اصحاب که می نشستند سراغ اصحاب را می گرفتند که خواب خوبی ندیدید؟ گاهی هم که خودشان خواب خوبی می دیدند برای اصحاب بیان می کردند. یک روز پیامبر با اصحاب نشسته بود فرمود: که دیشب خواب عمویم حضرت حمزه و پسر عموم جعفر طیار را دیدم. که هر دو بزرگوار شهید شده بودند و پیامبر خدا هم این دو بزرگوار را خیلی دوست داشتند. حضرت حمزه برادر رضاعی پیامبر بود و در جنگ احد شهید شد. حضرت جعفر طیارهم در جنگ موته شهید شدند که برادر امیرالمومنین بودند. طیار می گویند چون دوتا دستش در جنگ قطع شد خدای متعال هم در بهشت دو تا بال به او داده است. طیار یعنی کسی که پرواز می کند که نماز جعفر طیار را هم حضرت به ایشان هدیه کردند که خواندش برای برآورده شدن حاجات و رفع گرفتاری ها، و خصوصا در حرم حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام خیلی سفارش شده است.

پیامبر فرمودند: که این دو بزرگوار را خواب دیدم مشغول خوردن غذاهای بهشتی هستند ظرف غذایی جلوی آن ها بود که نعمت ها و غذاهای متنوعی در آن ظرف بود و تغییر می کردند. حضرت می فرماید: به این دو بزرگوار گفتم که در آن عالم افضل اعمال را چه عمل هایی دیدید؟ (البته پیامبر خدا از همه چیز خبر دارد.) عرض کردند «فَدَيْنَاكَ بِالْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ وَجَدْنَا أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ وَ الصلاة علیک وَ سَقْيَ الْمَاءِ وَ حُبَّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه ا لسلام[3]». پدرها و مادرهایمان به قربانت، ما در این عالم افضل اعمال را سه چیز یافتیم؛ اول «الصَّلَاةَ عَلَيْكَ» است. این ذکر هر گره را می تواند باز کند. دوم «وسَقْيَ الْمَاءِ» هزار ثواب درآب دادن به تشنه است. شاید شربت و چایی هم جزء آب باشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر کسی آب نوش جان کرد و سلام به امام حسین داد و لعنت به قاتلین آن حضرت کرد خدای متعال صد هزار گناهش را می بخشد و صد هزار حسنه به او می دهد و صد درجه به او می دهد. و سومی «وَ حُبَّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام» افضل اعمال هم محبت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه ا لسلام است.

آیت الله بهجت می فرمودند: که فقط در موقع خوردن آب سلام به امام حسین ندهید؛ بلکه شربت و چایی و هر نوشیدنی که می خورید به امام حسین سلام بدهید و بر قاتلینش لعنت کنید. در روایت داریم که آب دادن از غذا و طعام دادن هم بهتر است.

سیره اخلاقی امامان در برخورد با دشمنان

 لشکر حر وقتی به امام حسین علیه السلام رسیدند حضرت تشنگی در لشکر دشمن را احساس کردند به لشکرشان امر کردند به تمام لشکر حر آب بدهید، حری که آمده جلوی راه را ببندد و حضرت را اسیر کند و به دست دشمن بدهد حضرت فرمودند: که به این ها آب بدهید که این ها به دشمن ها هم آب می دادند ولی دشمن به طفل شش ماهه هم آب نداد. ببین تفاوتش چقدرزیاد است آخرین کسی که از لشکر حر به خدمت آقا رسید هم خودش و هم مرکبش خیلی تشنه بود خود حضرت آمدند و شتری که بارش پر از آب بود را خواباندند و به او آب داد. امام حسین علیه السلام با دست مبارک این ها را سیراب کردند و همین ها هم به جنگ حضرت آمدند و آب را بر حضرت بستند.

در جنگ صفین وقتی لشکر معاویه رودخانه را گرفتند و لشکر امیر المومنین بی آب ماندند حضرت به مالک اشتر فرمودند که حمله کنید و حمله کردند و لشکر را از رودخانه آب دور کردند. وقتی مالک نهر را گرفت افراد سیاست مدار دنیایی همه نظرشان این بود که آقا آب را ببندید معاویه یا تسلیم می شود یا برمی گردد می رود. ولی حضرت فرمود: این نامردی است. به قول ما، ما مرد جنگیم، مرد شمشیریم از راه نامردی وارد نمی شویم آب را بر معاویه و امثال معاویه که قتلشان واجب است هم نبست. عثمان کسی است که دختر پیامبر زینب و رقیه و دوتا دخترهای پیامبر را شکنجه داد تا از دنیا رفتند. همین عثمان وقتی در محاصره قرار گرفت و مردم راه را برایش بسته بودند امیرالمومنین امام حسن و امام حسین را فرستادند و فرمودند که برایش آب ببرید. چون کس دیگری می رفت جلوش را می گرفتند.

مظلومیت علی(ع) در جنگ صفین

امام باقر علیه السلام فرمودند: در جنگ صفین پنجاه تا شیعه در لشکر امام علی علیه السلام نبود. یعنی حضرت در میان اصحابش هم خیلی مظلوم بود. حضرت نتوانستند خیلی از بدعت های خلفای قبل را بردارند. همان هایی هم که با حضرت بیعت کردند طرفدار شدید خلفا بودند مثل شمر که در لشکر حضرت بود. بعضی ها می گویند در جنگ صفین حضرت به دست سربازان خود مجروح هم شد. این است که حضرت مجبور شد تن به حکمیت بدهد و به مالک اشتر می فرماید که من جانم در خطر است یعنی همین یارانی که ادعای دوستی و بیعت دارند ممکن است همین ها من را از بین ببرند.

نبرد علی(ع) با اسلام نماها

حضرت در دوران خلافت شان، مظلومیت شان کمتر از زمانی که در خانه نشسته بودند نیست. شخصی از امام باقر سئوال کرد که یابن رسول الله آیا جنگ های امیرالمومنین سخت و مشکل بود یا جنگ های پیامبر؟ حضرت فرمودند: جنگ های جدم امیرالمومنین خیلی مشکل بود. چون پیامبر با کفار می جنگید ولی جدم امیرالمومنین با مسلمان نماها می جنگید. مثلا همسر پیامبر را مقابل امیرالمومنین علم کردند و به جنگ آوردند. این خیلی غلط انداز بود. حضرت با طلحه ها و زبیر ها می جنگیدند، با معاویه که ادعا داشت جنگید، با خوارج که مسلمان های خشکی بودند که پیشانی شان پینه بسته بود جنگید.

امیرالمومنین فرمودند: که من ازطفولیت مظلوم بودم. می فرمود وقتی چشم برادرم عقیل درد می کرد می خواستند دارو در چشمش بریزند می گفت نمی گذارم دارو در چشم من بریزید اول در چشم علی بریزید تا من راضی بشوم. من چشمم سالم بود دارو درچشمم می ریختند که داداش بزرگم قبول کند دارو در چشمش بریزند. تا روز آخر که حضرت ضربه خوردند فرمودند: «فزت و رب الكعبة»[4]. قسم به پروردگار کعبه من رستگار شدم.

سفارش امام علی(ع) نسبت به قاتلش

دشمنی که به حضرت ضربت زده بود در تاریخ هست که در دلش کینه حضرت را داشت حتی بعد از ترور حضرت هم به امام حسن گفت که بیا نزدیک می خواهم یک سرّ را برایتان بگویم. حضرت جلو نرفتند گفتند آقا شاید سرّ مهمی باشد بروید بگوید. امام فرمود: این خبیث می خواهد گوش من را با دندان هایش بکند. گفت: همین طور است اگر می آمد گوش حضرت را می کندم. همین ابن ملجم که از او به «أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِين[5]». تعبیر شده از کارش پشیمان نبود گفت: هزار درهم دادم شمشیر خریدم هزار درهم سم به شمشیرم زدم آن چنان ضربتی به علی زدم که اگر بر مردم روی زمین تقسیم بشود همه را از بین می برد که دیگر بعد از این ضربت حضرت نتوانستند از جا برخیزند. ولی حضرت امیر که جان عالم به فدایش، همه اش سفارش ابن ملجم را می کردند مثل این که یک ذره کینه در دل حضرت نیست. سفارش می کردند که آب و غذای خوب بدهید شیر بدهید. به امام حسن فرمودند: فرزندم از همان غذایی که خودت می خوری به او بده.

امیر المومنین پیشانیش شکافته شده، بدنش مسموم شده، می داند که یک روز دیگر از دنیا می رود بچه هایش یتیم می شوند ولی همه اش سفارش قاتل خودش را می کند می فرماید: فرزندم غذای ابن ملجم غذای خوبی باشد غذای مانده و فاسد به او ندهید. فرش زیر پای ابن ملجم مناسب باشد نرم باشد یک جای بد زندانیش نکنی. اگر یک کسی یک سیلی به گوش ما بزند ولو دوست ما باشد ما چه کار می کنیم؟ روز آخر هم که شیر آوردند آقا میل کردند بعد فرمودند: این آخرین زاد و توشه از دنیای شماست بقیه اش را ببرید به ابن ملجم بدهید. ظرفی که دهان و زبان مبارکش به آن خورده فرمودند که بقیه اش را به ابن ملجم بدهید. بقول شهریار که می گوید:

می زنـد پـس لـب او کـاسـه شـیر          مـی کـنـد چشم اشـارت به اسیـر

چه اسیری که همان قاتل اوست              توخدایی مگراین دشمن دوست

در جـهانی همه شور و همه شر               هـا  عـلـی  بـشـر کـیـف  بـشـر

ربـه  فـیـه  تـجـلـی  و  ظـهــر              شب روان  مست  تجلی توعلی

دشمن که قابل ترحم بود

در مقام عمل ما همه لنگیم حضرت امیر حتی به دشمنش هم محبت می کند. وقتی ابن ملجم را اسیرش کردند حضرت فرمود: که مگر من بد امامی برای تو بودم؟ مگر من احسان و عطای تو را بیشتر از بقیه ندادم؟ من چه بدی به تو کردم که این جنایت را انجام دادی؟ ابن ملجم شروع کرد به گریه کردن، بعد حضرت به امام حسن سفارش ابن ملجم را کرد امام حسن عرض کرد که آقا این کسی است که پشت ما را شکسته، کسی است که قاتل شماست. حضرت فرمودند: مگر نمی بینی که چشمانش از ترس دارد در حدقه می چرخد (یعنی قابل ترحم است.). بعد حضرت فرمود: که ما خانواده مغفرت هستیم.

یکی از مراجع قم در درسش فرمودند: که امیرالمومنین در نهج البلاغه وصیت کردند که ابن ملجم را عفومی کنم اگر شما هم قدرت پیدا کردید عفو کنید. این مرجع نهج البلاغه را باز کردند از روی نهج البلاغه خواندند که حضرت می فرمایند که اگر من باقی ماندم من می دانم خودم عفو می کنم و اگر هم از دنیا رفتم «وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»[6].  شما عفو کنید که عفو برای من قرب به خدا می آورد و برای شما هم حسنه است دوست ندارید خدا گناهان شما را بیامرزد اگر هم خواستید قصاص کنید او یک ضربت زده شما هم یک ضربت بزنید بیشتر نزنید. چقدر سفارش قاتلش را می کند با دوستاش چه کار می کند؟

توصیه امام علی(ع) به عفو و بخشش

حضرت امیر که بنده خداست با دشمنش این طور رفتار می کند خدای امیرالمومنین چه کار می کند؟ امیرالمومنین می فرماید: که من عفو می کنم، بیاییم یک ذره از آقایی و گذشت امیرالمومنین داشته باشیم. حضرت امیرالمومنین می فرماید: «قلة العفو أقبح العيوب و التسرع إلى الانتقام أعظم الذنوب»[7].

کم گذشت کردن از زشت ترین عیب هاست. یعنی باید خیلی گذشت کنی اصلا در زندگی اگر گذشت نباشد نمی شود زندگی کرد. هر چقدر در زندگی گذشت زیاد باشد زندگی شیرین تر می شود. اگر بخواهی گیر بدی اصلا کار پیش نمی رود. خدا در قرآن می فرماید که اگر گیر بدهم باید یک جنبنده ای روی زمین نباشد همه را از بین ببرم. خداوند متعال می فرماید:  «وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ»[8].

اگر ما بخواهیم اهل زمین بخاطر کارهایشان مواخذه کنیم نباید بگذاریم یک جنبنده روی زمین بماند. خدا گذشت می کند، اهل بیت از دشمنان شان گذشت می کردند. شما از دوستت، رفیقت، همسرت، فامیلت گذشت نمی کنی. کم گذشت کردن از بزرگترین عیب هاست و سرعت گرفتن به انتقام از بزرگترین گناهان است. گذشت کنی که خیلی بهتر است اما اگر نمی توانی گذشت کنی به خدا واگذارش کن. حضرت در خطبه متقین میفرماید: متقین کسانی هستند که «وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ»[9].

که وقتی کسی این ها را اذیت می کند به خدا واگذارش می کنند که خدا خودش حقش را بگیر. ما وقتی کسی به ما متلک گفته ده تا متلک بارش می کنیم نه تا هم بدهکار می شویم.

محبت اهل بیت علیهم السلام نسبت به شیعیان

بزرگی می فرمود: امامان ما، شیعیان شان را از جان خودشان بلکه بیشتر از جان خودشان دوست دارند. یعنی خودشان را در فشار و رنج قرار می دادند که شیعیانشان در رفاه باشند. امام هفتم حاضر شد زندان رود شکنجه ببیند ولی شیعیان شان بلاء نبینند شکنجه نبینند. وقتی دست های حضرت را بسته بودن به مسجد می بردند و حضرت زهرا آن طور آزرده خاطر به دنبال مولا بودند در آن لحظات حساس امیرالمومنین و حضرت زهرا مواظب بودند که به سلمان و مقداد و ابوذر صدمه نرسد. فرمودند: که اگر من دست به شمشیر بشوم دشمن ها این چند تا شیعه را می کشند. خودشان را در نهایت ابتلاء قرار می دادند که دوستان شان اذیت و آزار نبینند.

صاحب عزای مجلس امام حسین(ع) فاطمه زهرا(س) است

یک پیرمرد با صفایی در تهران به نام حاج اسماعیل اربابی بود خیلی ولایی وبا حال بود. علاقه به اهل بیت داشت پنجاه شست سال است دوشنبه ها در خانه اش روضه دارد. ایشان این را نقل کردند فرمودند: آقایی چایی نمی خورد اما یک روز دیدیم در روضه دارد چایی می خورد من تعجب کردم گفتم شما که اهل چایی نبودید گفت: دیشب حضرت زهرا را خواب دیدم فرمودند: من در روضه فرزندم امام حسین دست شما چایی می دهم شما بر می گردانید. یعنی صاحب مجلس من هستم این چایی متبرک است. گفت: من ترسیدم دیگر در روضه هیچی را برنمی گردانم چون حسابش جداست. در روز قیامت حضرت زهرا می آیند از شیعیان شفاعت می کنند.

ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام

در تاریخ نوشتند وقتی مختار قیام کرد انتقام می گرفت دل اهل بیت را خنک می کرد. آدم به بدن شهید هم رحم نمی کند بعد از شهادت حضرت عمامه حضرت را یکی غارت کرد، انگشتر حضرت را یکی غارت کرد، پیراهن حضرت را یکی غارت کرد. با این که حضرت پیراهن کهنه پوشیده بودند که قیمتی نباشد که غارت نکنند ولی به این هم رحم نکردند. زره وکفش های حضرت را غارت کردند.

مختار اسم های این ها را را نوشته بود همه‌شان را گرفت. یک شخصی به نام یزید بن رکاب بود این ملعون زره حضرت را غارت کرده بود او را پیدا نمی کردند مختار در کوفه مریض شد گفت: شفای مریضی من در این است که بروید غارتگر زره حضرت را بیاورید پیداش کنید اگر او را بیاورید من مریضیم خوب می شود. مامورانش رفتند گرفتند آوردنش، گفت: ملعون تو بودی که زره اباعبدالله را غارت کردی؟ اول انکار کرد بعد از تهدید کردن گفت: آره من غارت کردم. گفت: کجا گذاشتی؟ گفت: در منزل است با مامورها فرستاد زره را آوردند. در تاریخ نوشتند وقتی زره را پیش مختار آوردند دید هنوز خون مقدس اباعبدالله لای حلقه های زره است زره از خون بدن آقا رنگین شده است. مختار آن قدر ناله کرد و شیون زد که از هوش رفت. از دیدن زرهی که خون اباعبدالله الحسین بر آن است.

جان عالمی به قربان بی بی زینب، امان از دل زینب چه خون شد دل زینب، زینبی که طاقت ندارد ناله برادرش را بشنود زینبی که طاقت ندارد آفتاب بر بدن حسینش بتابد، ای خدا چه گذشت بر دل زینب وقتی که آمد کنار قتلگاه چشمش افتاد به بدن بی سر برادر، صدا زد ای خدا این قربانی را از آل پیامبرت قبول کن. رو به مدینه کرد و گفت:«وامحمّداه صلّى عليك مليك السماء»[10].

ای جد بزرگوار برخیز ببین این بدن قطعه قطعه حسین است. پدرومادرم به قربان آن آقایی که با لب تشنه از دنیا رفت. پدر ومادرم به قربان آن آقایی که لباس هایش را هم غارت کردند. حتی دشمن هم نشست به غربت زینب گریه کرد. پدرومادرم به قربان تو که دیگر بدنت قابل مداوا نیست. بی بی زینب شروع کرد به روضه خواندن، همه گریه می کردند اما یک وقت با تعجب رو کرد به بدن این کشته و گفت: آیا تو برادر زینبی آیا فرزند مادرم فاطمه ای…

[1] – مفاتيح الجنان/شیخ عباس قمی/1/458/أول زيارت عاشوراء معروفه است ….. ص : 458

[2] – من لايحضره الفقيه/شیخ صدوق/3 /493/باب تأديب الولد و امتحانه ….. ص :492

[3] – محدث نوری/ مستدرك الوسائل/ ج5/ ص: 328

[4]  – مجلسی/ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ ج 70/ ص : 1

[5] – مجلسی/ بحارالأنوار/ ج10/ ص:222

[6]  – ابن ابی الحدید/ شرح نهج البلاغة/ ج15/ ص:143

[7]  – عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی/ غررالحكم/ ص:465

[8]  – فاطر: 45

[9]  – ابن ابی الحدید/ شرح نهج البلاغة/ ج10/ ص:146

[10] – محمدجعفرطبسی/ مع الركب الحسينى/ج 5/ص: 67

شناخت نور قرآن و اهل بیت علیهم السلام

شناخت نور قرآن و اهل بیت علیهم السلام

حجت الاسلام والمسلمین میرباقری

پیامبر و نور الهی

نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اشرف و سرآمد همه مخلوقات الهی است. از عالم ملائکه تا عالم انس و جن و سایر عوالم، همه تحت پوشش این وجود مقدس هستند. هر فیضی که به هر مخلوقی در عالم می رسد به تبع ایشان است. هدایتی که از طرف خدای متعال نازل شده به واسطه ایشان به همه بندگان خدای متعال مي رسد، حتی امم گذشته و انبیای سابق هم از هدایت ایشان برخوردارند و هدایتی که انبیای دیگر داشتند، از فروغ و شعب هدایت نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم است.

معنای هدایت

خداوند می فرماید: «الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».[1] هدایت یعنی اخراج از ظلمات به سمت نور، یعنی بشر از تاریکی ها به سمت نور برود.

در کافی روایتی است که حضرت فرمودند: «أی هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ».[2] خدای متعال نور آسمان ها و عوالم و زمین است. معنایش این است که هدایت در همه عوالم به وسیله نور الهی واقع می شود. نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم کسی هستند که به اذن خدای متعال، هدایت همه عوالم انسان ها به وسیله ایشان واقع می شود. لذا این آیه شریفه ماجرای نور را بیان می کند: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ[3] ، في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ».[4]

در این آیه شریفه، از نور خدای متعال و بعد مشکات انوار الهی صحبت به میان آمده که می فرماید: نور همه عوالم خداست. الله نور همه آسمان ها و زمین است. مثل این نور چون مشکات و چراغدان است که در دل آن قندیل چراغی است و آن چراغ در حبابی است و خدای متعال هر که را بخواهد، به سمت این نور هدایت می کند.

همه هدایت ها به نور خداست

در روایات هست که نور عالم آخرت هم همین است. اگر کسی در این دنیا از این نور محروم شد، در آخرت هم نوری نخواهد داشت. یعنی مشکات انوار الهی و همه نورانیتها و هدایتها و نجات ها در عوالم مختلف، چه در عالم دنیا چه در عالم های بعد و قیامت، به وسیله او واقع می شود. همین چراغ و مشکات واحد است که انوار الهی در او تجلی کرده است. بنابراین همه هدایت ها به نور خداست.

نور دیگری جز خدا نیست

خدای متعال می فرماید: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور».ٍ[5] وقتی بحث از ظلمات هست، این ظلمات به دشمنان نبی اکرم و اصحاب ثقیفه و بنی امیه تفسیر شده که در مقابل این نور است. اگر خدا برای کسی نور قرار ندهد، نور دیگری نیست که او را از این ظلمات نجات بدهد. در مقابل ظلماتی که ائمه طاغوت و جور دشمنان حضرت ایجاد کردند، در عالم نورانیت دیگری نیست.

روایتی در کافی شریف هست که می فرماید: «ای إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ». [6] «فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».[7] روز قیامت هم هیچ روشنایی و نوری نیست. پس نور را باید خدا بدهد و چیزی جز نور ائمه معصومین نیست و این نور از عالم دنیا شروع می شود.

محرومان از نور

اگر کسی در این دنیا به نور آن ها راه پیدا نکرد، در قیامت از نورانیت محروم است. لذا کسانی که در این دنیا از این نور برخوردار نبودند، وقتی در قیامت می گویند ما را از نور بهره مند کنید، به آنها می گویند: «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ».[8]

به مؤمنین می گویند: اجازه دهید ما هم از نور شما بهره مند شویم. بینشان حجابی است که از این نور محروم می شوند. «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ».[9]

مؤمنین در قیامت

در روز قیامت فقط مؤمنین هستند که از نور برخوردارند. علتش هم این است که در دنیا دنبال نور رفتند. بنابراین، همه هدایت ها با نور الهی است و این نور الهی است که در مشکات انوار الهی تجلی پیدا کرده و تنها مصدر هدایت است. اگر کسی از این نور برخوردار نبود، ورای این نور، نور دیگری نیست که به وسیله آن نور هدایت بشود. نتیجه این است که در ضلال می ماند و این ضلال هم در دنیاست و هم در آخرت، یعنی اگر کسی در این دنیا نورانی نشد، در آخرت هم نورانی نخواهد شد و در ظلمات خواهد بود.

هدایت به وسیله نور

اگر خدای متعال لطف بکند و به شفاعت اولیای معصومین، به نحوی دوباره به این نور راه پیدا کند، نور و هدایت دیگری نیست. هدایت فقط از خدای متعال هست. هدایت هم به وسیله نور است. نور هم فقط به وسیله این انوار پاک معصومین علیهم السلام و به وسیله مشکات انوار الهی است. هر کسی که هدایت شده، به وسیله این نور هدایت شده است. «وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ».[10] ابرار به وسیله این نور هدایت می شوند. بنابراین، تنها راه همین است. اگر بر پیامبر گرامی اسلام این کتاب نازل شد، برای رهایی مردم از تاریکی بوده است. اول خود حضرت نورانی شدند و خودشان مشکات انوار الهی گشتند و این انوار در قلوب حضرت تجلی کرد.

دو نور در عالم

ما دو نور داریم، یک نور قرآن است و یک نور، ائمه هدات معصومین که فرمود: «الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ».[11] نور همه عوالم، ائمه معصومین هستند. این دو نور هر دو در این وجود مقدس تعبیه شده است،  هم قرآن این چراغ روشن، در قلب نبی اکرم قرار گرفته و هم اهل بیت از فروع ایشان و شعاع وجودی ایشان هستند.

سرچشمه انوار ائمه

در باب ائمه معصومین، سرچشمه انوار آنها، صدیقه طاهره است. «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ».[12] فاطمه زهرا علیها السلام مصدر انوار ائمه هدات معصومین هستند. در آن روایت نورانی دارد که انوار ائمه را از چراغی نورانی بیرون می آورند، نوری است از نور حضرت حق و انوار ائمه.

اعطای نور به پیامبر

خدای متعال، نور را به نبی اکرم عطا می کند و می فرماید: وقتی معراج رفتم، خدای متعال این نور را به من عطا کرد. «رُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ».[13] حقیقت قرآن، نورانیتی است که در عالم دنیا تنزل پیدا کرده و در دست ما قرار گرفته. لذا ما به وسیله آن نورانی می شویم.

خانه های نورانی

در روایات دارد خانه ای که در آن قرآن تلاوت می شود، برای آسمانی ها می درخشد. آن چنان که ستاره ها برای اهل زمین است. شما می دانید که ستاره، اول محیط دور و بر خود را روشن می کند، بعد نورش به ما می رسد. کسی که قرآن می خواند، اول خودش نورانی می شود، سپس خانه و بعد دیگران را روشن می کند. ملکوتی ها از نور تلاوت قرآن استفاده می کنند. تلاوت قرآن مثل متصل شدن به منبع نور است. چطور شما با وسیله ای این چراغ به یک منبع نور مرتبط می شوید و نورانی می شوید؟ وقتی نورانی شد، از دور همه انسان ها آن را می بینند و دنبال آن راه می روند. هدایت با نور است. قرآن، حقیقت نور الهی است. خدای متعال این نور را تنزل داده تا در دار دنیا دست ما به آن برسد و وقتی دست ما به آن رسید، نورانی می شویم. هدایت هم با این نور الهی است.

نور اهل بیت

یک نور دیگر هم خدای متعال دارد و آن نور اهل بیت است. این یک حبل است که از آن به نور و حبل تعبیر شده و رشته محکمی است که گسست ندارد و متصل است. هیچ کجا شما را رها نمي کند. وسط راه شما را تنها نمی گذارد. انسان در هر مقامی باشد، به یاری این رشته می تواند به طرف خدا بالا برود، چون «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ». [14]

قرآن در محضر الهی

یک سر قرآن در محضر الهی است. این نور از آن جا نازل شده تا در دار دنیا ما با آن هدایت شویم. با این رشته می توان به همه درجات رسید. همه جلوه های کمال در آن است. در زیارات ائمه هدات معصومین می خوانیم: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ».[15] همه تاریکی ها، دعوت به خود و نفس و دنیا و شهوات است.

دو نور در عالم دنیا

تنها یک نور است که به حضرت حق متصل است. یک فرقان است و آن هم امام  علیه السلام است. دو نور در عالم دنیا تنزل پیدا کرده و ما به وسیله این دو نور هدایت می شویم. همه عوالم به وسیله این دو نور هدایت می شوند. ملائکه هم هدایت می شوند. می فرماید وقتی در خانه قرآن خوانده می شود، این خانه مثل ستاره برای آسمانی ها می درخشد. چطور ما در شب تاریک از ستاره استفاده می کنیم و هدایت می شویم؟ خانه ای که در آن قرآن تلاوت می شود، چراغ راه ملائکه است. ملکوت عالم با نور او هدایت می شوند. خداوند می فرمایند: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَالْآصالِ».[16] حقیقت این نور در آن ها تجلی کرده که بیت رفیع ائمه معصومین و جان نورانی آنهاست که چراغ ملکوت عالم است.

نزول حقیقت قرآن در قلب پیامبر

خداوند می فرماید: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً».[17] حقیقت قرآن را روح الامین در آن قلب قرار داده که پیداست چراغ همه عوالم است. وقتی یک قبس و شعله از آن چراغ در خانه ای روشن می شود، ملائکه مثل ستاره ها از آن استفاده می کنند.

ظهور نور در قلب نبی اکرم

وقتی این نور در قلب نبی اکرم ظهور کرد، همه عوالم از آن استفاده می کنند و راهی جز این، برای استفاده از این نور نیست. بنابراین این دو نور را در عالم داریم. کتب آسمانی دیگر یک جلوه از قرآن اند. معنی مهیمن بودن این است اگر به موسی کلیم گفته شده: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».[18] قوم خودت را از ظلمات به سمت نور ببر، موسی کلیم، قبسی از نور نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم گرفته است. به او شعله ای از شعله های قرآن را دادند. جلوه ای از جلوه های قرآن را به او بخشیدند. با این نور است که می تواند قوم خودش را از تاریکی ببرد.

پیغمبر انبیا

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ».[19] همین دو، وسیله هدایت نبی اکرم است. خدای متعال این دو را به نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم داده و همه امم به تبع ایشان هدایت می شوند.

در روایات هست که نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در عالم ارواح بر انبیا مبعوث بوده است. پیغمبر انبیا بودند. هدایتی که انبیا آوردند، بخشی از هدایت نبی اکرم است. به میزان نورانیتی که گرفتند، در عالم دنیا هادی شدند. چراغ  و هادی اوست. «دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِيراً».[20] داعی حقیقی که همه هستی را دعوت کرده اوست، همه عوالم به وسیله او دعوت شدند و این دعوت لفظ نیست. داعی الی الله بودن کار آسانی نیست. کسی داعی مطلق است که مخلص و موحد مطلق است.

چراغ هدایت

خداوند می فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني».[21] من فقط شما را به سمت خدا دعوت می کنم. خداوند در ادامه می فرماید: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ».[22] خدا منزه است از این که شریک داشته باشد. چنین کسی که خالص محض است، می تواند «دَاعِياً إِلَى اللَّهِ».[23] باشد، چنین کسی که کلمه نور خداست، می تواند سراج منیر و چراغ هدایت باشد. همه کس نمی توانند چراغ هدایت باشند.

راه یابی به واسطه نور

همه چراغ ها فرع این چراغ است. چراغ حقیقی، این شخصیت بزرگ است. اگر او نبود این انوار در عوالم تنزل پیدا نمی کرد. مجرای نور الهی اوست که مي تواند این نور هدایت را بگیرد و تا پایین ترین موجودات برساند. لذا شفاعت مطلقه هم مال ایشان است. هر که هر کجا هدایت می شود، به وسیله ایشان است. این شفاعت قرار و اعتبار نیست. حقیقتاً هدایت ها به واسطه ایشان است. راه یابی به واسطه چراغ و نور است. آدم در شب تاریک با چراغ و نور هدایت می شود. اگر از  همه عوالم نور نبی اکرم را بردارید، ظلمات می شود، چون راهی برای تنزل این نور به دنیا نیست، الا ایشان. خدای متعال ایشان را راه قرار داده است. راه دیگری نیست. اگر آن ها صراط اند، برای این است که صراط هدایت و نورند. او انذارها را آورده است. اگر حضرت را بردارید، نه بشارتی است، نه انذاری، نه هدایتی، نه چراغی، نه دعوتی. عالم خاموش و تاریک است. همه دعوت ها با ایشان شروع می شود. «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى».[24]

نورانیت نبی اکرم

نورانیت نبی اکرم برای عبودیتش است. عبودیت مطلقه ایشان مصدر نورانیت است و نورانیت ایشان همه عالم را نورانی کرده است. این دو نور هر دو رزق نبی اکرم اند. حضرت با این دو نور همه عوالم را هدایت می کند. هادی حضرت است.

بعضی محققین گفتند حتی جبرییل واسطه بین حضرت و خداست و مرتبه ای از وجود ایشان را  دریافت می کند تا برای مرتبه پایین تر بیاورد. هدایت ملکوت با نور ایشان است، نه این که ایشان با جبراییل هدایت می شود. جبراییل به ایشان هدایت می شود. گاهی تجلی که می کردند، این نکته معلوم می شد.

سیدالشهدا، چراغ است

در روایت می خوانیم: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فَاطِمَةُ ع فِيها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الْحُسَيْنُ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ فَاطِمَةُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بَيْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْيَا».[25] سیدالشهدا چراغ است. این چراغ یک حباب محافظی دارد که این حباب او را هم حفظ می کند و هم این نور در او منعکس می شود.

مصدر انوار

خداوند می فرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ».[26] این آیه نور به ائمه هدات معصومین تفسیر شده است. همه ائمه از نورانیت قلب نبی اکرم استضائه می کنند. مصدر همه انوار اوست. این ها به نحوی با هم متحدند. «إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ».[27]

اولین کلمه الهی

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ عِتْرَتَهُ ع ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً وَ أَسْكَنَهَا فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ».[28] خدای متعال از ازل در مقام توحید متفرد بوده و هست و خواهد بود. شریک برای خدا درست نکنید، اولین کلمه الهی، اولین مخلوق الهی، آن نور است که از آن نور، نبی اکرم و من و ذریه من خلق شدیم. اینها کلمه نور هستند. این دو هدایت در عالم بالا متحد می شوند. «وَ أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ».[29]

نور در قالب قرآن و اهل بیت

ما نمی توانیم به سمت نورها برویم. نور خدا باید پایین بیاید. نور خودش را در قالب قرآن و اهل بیت تنزل داده است. جابر بن جعفی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».[30] حضرت به عالم بالا اشاره کردند و فرمودند: ارائه ملکوت کار امام است. همه انواری که جای دیگری است، پرتویی از این نور است. عکسی از این نور است که در قلوب انبیا افتاده است. اگر آنها به مقام امامت و ولایت رسیدند، شعبه ای از ولایت به نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است.

مصیبت اهل بیت

مصیبت اهل بیت جانکاه بوده و شعبه ای از مصیبت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است. لذا در معراج حضرت، بلا، بالاترین درجات قرب حضرت است. در آن جا، صحبت از ابتلائاتی است که برای اهل بیت حضرت پیش می آید. خدا برای کسانی غصه ایجاد می کند که به مقام محبت رسیده باشند. تا محبت واقع نشود، مصیبت درک نمی شود. اگر محبت واقع شد، مصیبت می آید. مصیبت که آمد، آدم را رها نمی کند. همین طور که محبت ولی خدا چیز دیگری و از عالم دیگری است، مصیبتش هم چیز دیگری است. این که یعقوب چهل سال گریه می کند، این محبت و بلای عادی نیست. این که امام سجاد علیه السلام 35 سال گریه می کنند، عادی نیست. این مصیبت دیگر آدم را رها نمی کند. تا آن محبت هم نیاید، درک نمی شود. حضرت به دنیا آمدند و رحلت فرمودند. همه از دنیا می روند، ولی امیرالمؤمنین در نقل دارد که فرمود مصیبتی بر من وارد شد که اگر بر کوه ها وارد می شد، تحمل نمی کردند و از هم می پاشیدند.

روزهای پایانی حیات پیامبر

کم کم حالشان سنگین شده است. چند روز است که دیگر حضرت به مسجد نمی توانند بروند، الا مواقع ضروری. حضرت به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: علی جان، موعد الهی نزدیک شده. سر مرا به دامن بگیر و مواظب باش. وقتی روح من پرواز می کند، با دست خودت این روح را دریاب و بعد با دست صورت خودت را مسح کن. علی جان، از فاطمه من محافظت کن. از حسن و حسین محافظت کن. از من جدا نشو. خودت کار مرا به عهده بگیر و خودت تجهیز و تدفین مرا عهده دار شو. تا مرا دفن نکرده ای، جدا نشو. قرآن را جمع آوری کن.

امیرالمؤمنین علیه السلام سر حضرت را به دامن گرفتند و حضرت از هوش رفتند. لذا فاطمه زهرا علیها السلام خیلی عزاداری و گریه می کردند و آن اشعار ابوطالب را در وصف نبی اکرم می خواندند.

حضرت فرمودند: فاطمه جان، این ها را نخوان. کلام خدا را بخوان. «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ». [31]

حضرت را برای تحمل این مصیبت عظیم آماده می کردند. وقتی این مطلب را فرمودند، فاطمه زهرا علیها السلام باز گریه کردند. خیلی کار برای حضرت سخت شده.

وعده پیامبر به دخترش

حضرت پنهانی به فاطمه زهرا چیزی گفتند. ایشان دیدند حال فاطمه زهرا متحول شد. لبخند روی لبهایش آشکار شد. به او وعده دادند که دوری من و تو طولانی نیست. نگران نباش دخترم. اول کسی که به من ملحق می شود، تو هستی. در این میان، حسنین هم وارد شدند. وقتی حال حضرت را دیدند، خودشان را روی سینه نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم انداختند. وقتی امیرالمومنین می خواهد این دو عزیز را جدا کند، حضرت فرمود: نه علی جان، بگذار باشند تا از این ها بهره مند شوم. بعد یاد مصیبت های این دو عزیزشان را کردند و دشمنان و قاتلان آن ها را لعن کردند. حال حضرت سنگین شد. وقتی جبرئیل همراه با ملک موت برای قبض روح حضرت آمد، جبرئیل به حضرت عرض کرد که خدا مشتاق لقای شماست. وقتی این جمله را جبرییل گفت، حضرت فرمودند پس کار را تمام کنید. امیرالمومنین  علیه السلام زیر پارچه ای رفتند که روی حضرت بود. با حضرت اسراری را گفتند. چه گفتند معلوم نیست.

هزار باب علم

در نقل دارد که حضرت فرمود: هزار باب علم را روی من گشود که در هر باب، هزار باب باز شد. طولی نکشید دیدند امیرالمومنین  علیه السلام از زیر پارچه بیرون آمد و فرمود: «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَكُمْ فِي نَبِيِّكُمْ».[32] خدا به شما صبر دهد، همه به سر و صورت خود می زدند و خاک روی سرشان می پاشیدند و گریه می کردند.

چگونگی به خاک سپردن پیامبر

ملائکه فوج فوج می آمدند و می رفتند و به امام کمک می کردند و صدای آرام آن ها از ایشان قطع نمی شد که بر نبی اکرم نماز می گزاردند. غسل حضرت تمام شد. بین مسلمان ها سخن از مکان دفن بود که امیرالمومنین تشریف آوردند و گفتند: خدای متعال در هر نقطه ای که روح پیغمبری را قبض می کند، راضی است که در همان نقطه پیامبر دفن شود. بنابراین حضرت را در همان حجره دفن می کنیم.

مسلمان ها قبول کردند. بعد بنا شد نماز بخوانند. فرمودند دیگر این نماز امام نمی خواهد. ده نفر ده نفر می آمدند و با کیفیتی خاص نماز می خواندند. طبق دستور حضرت، امیرالمؤمنین علیه السلام دفن وجود مقدس حضرت را به عهده گرفتند. صورت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را باز کردند و صورت مطهر را روی خاک گذاشتند و روی قبر را پوشانیدند. خیلی سخت بود نبی اکرم را در خاک پنهان کنند. لذا انس می گوید وقتی آمدیم، فاطمه زهرا فرمود: انس چه کردید؟ گفتیم: دفن کردیم. فرمود: چگونه دلتان آمد خاک روی نبی اکرم بریزید؟

________________________________________

[1]. إبراهيم : 1 .

[2]. الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص115.

[3]. النور : 35.

[4]. النور : 36 .

[5]. النور : 40.

[6]. الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص195، باب أن الأئمة ع نور الله عز و جل …، ص194.

[7].همان.

[8]. الحديد : 13 .

[9]. الحديد : 12 .

[10]. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج2، ص615.

[11]. الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص194.

[12]. بحارالأنوار، مجلسی، ج97، ص199، باب 5.

[13]. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج2، ص572.

[14]. الزخرف : 4 .

[15]. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص58.

[16]. النور : 36 .

[17]. البقرة : 97 .

[18]. إبراهيم : 5 .

[19]. وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی، ج27، ص33، 5.

[20]. الكافي، شیخ کلینی، ج8، ص386.

[21]. يوسف : 108 .

[22]. همان.

[23]. الكافي، شیخ کلینی، ج8، ص386.

[24]. الكافي، شیخ کلینی،ج1، ص145.

[25]. الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص195.

[26]. النور : 35 .

[27]. وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی، ج27، ص33، 5.

[28]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، ج 25، ص23، باب 1.

[29]. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص547.

[30]. الأنعام : 75 .

[31]. آل عمران : 144 .

[32]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 22، ص510، باب 2، وفاته و غسله و الصلاة عليه ودفنه، ص 503.